کتاب «مسافر جمعه»، رمانی نوشته سمیه عالمی است که در انتشارات کتابستان معرفت به چاپ رسیده است.
رمانهای تاریخی همواره به ما این شانس را دادهاند که بتوانیم از دل صفحات کتاب به دل سفری تاریخی برویم و حال و هوای روزهایی را درک کنیم که هرگز در آن نزیستهایم. در رمان «مسافر جمعه»، سمیه عالمی ماهرانه و با بیانی ساده و به دور از سختنویسی و اغراق و کلیشه، ما را به تماشای دورهای از سرزمینمان ایران میبرد. او مارا به دیدن عاشقیها و حال و هوای سیاسی اجتماعی و فرهنگی آن سال ها میبرد و در دل یک بستر تاریخی داستانی عاشقانه و لطیف را بازگو میکند، حال و هوای این رمان در دوره اصلاحات ارضی و سال های 41 و 42 می گذرد و نویسنده اطلاعات تاریخی که به مخاطب میدهد، کاملاً غیرمستقیم و بدون شعارگویی است.
داستان «مسافر جمعه»، درباره پسری است به نام رسول که سال ها قبل پدرش را از دست داده است و همراه با مادرش زندگی میکند و علاقهمند به دخترخالهاش رضیه است که دختری شهرنشین است و با خانوادهاش در قم زندگی میکند. روزی که رسول میخواهد به خواستگاری رضیه برود، برای تعیین تکلیف زمینهای رعیتی پیش یکی از نوکرهای خان به نام سالار میرود و ناخواسته و با هل دادن سالار او را به قتل میرساند. رسول به قم فرار میکند، اما در قم و در پی حوادثی که پیش میآید، درگیر مسائلی همچون حمله به مدرسه فیضیه،رفتارها و شکنجههای وحشیانه ی ساواک، ماجرای تقسیم اراضی و انقلاب سفید و غیره میشود. نویسنده در کتاب «مسافر جمعه» با روایت داستانی ملموس از زبان رسول، خواننده را با این شخصیت همراه میکند و همراه با او وقایعی که منجر به اتفاق افتادن و به ثمر نشستن انقلاب اسلامی ایران شد را به خوبی بیان میکند.
مرد با پایش صندلی را هول داد و رسول پخش زمین شد. مشت و لگدی که میخورد را حس نمیکرد. بدنش از درد سر شده بود که یکباره مثل مار مچاله شد و فریاد زد.
درد تا قلبش رفت و تمام رگهای بدنش تیر کشید. انگار از صورتش، درد پمپاژ شود به همهی بدنش. دستش را روی صورتش برد. خون میجوشید. نرمی و لزجی صورتش میگفت دیگر خاتون رسولش را نخواهد شناخت.
اینبار روی زمین افتاد بدون تشنج و لرزش، فقط افتاد.
نظر دیگران //= $contentName ?>
قشنگ بود و جالب...
دوستش نداشتم. داستان سر درگم بود....