کتاب «وقت بودن»، نوشته جلیل سامان کارگردان سینما و تلویزیون است که از سوی انتشارات کتابستان معرفت روانه بازار کتاب شده است.
این رمان که به یکی از معضلات فرهنگی موجود در میان خانوادههای ساکن در سیستان و بلوچستان اشاره دارد، از سوی جلیل سامان و پس از تهیه فیلم سینمایی به همین نام تألیف شده است. ماجرا درباره فرمانده پاسگاهی است که برای گذراندن روزهای پایانی خدمت خود عازم یکی از روستاهای سیستان و بلوچستان شده و برای بهبود اوضاع مردم آن تلاش میکند. مردمی که کشور پاکستان را سرزمین آرزوهایشان میدانند و امیدی به حمایت دولتمردان داخلی ندارد. فرمانده پاسگاه اما در این میان با رسم و رسوم مردم منطقه آشنا میشود. رسمی به نام سه طلاق که جان سرهنگ را تهدید میکند و او بدون جدی گرفتن آن جان خود و خانواده اش را به خطر میاندازد.
گرد و غبار خوابید و سایه مردی دیده شد که با کلتی رو به آسمان ایستاده و تیری هوایی شلیک کرده بود. صدای مرد در باد پیچید که آمرانه فریاد زد: «من مامور دولتم. یالا برگردین سوار شین»
با وجود قیافه جدی و سگرمههای در هم، در درون ناراضی بود و شکستخورده. او حتی یک روز هم نتوانسته بود عهدی را که با خود بسته بود نگه دارد. شلیک کرده بود!
شاگرد راننده که بازویش دور گردن بلوچ حلقه شده بود و پایش اسیر دستهای حریف بود، با تردید جوان را رها کرد. بلوچ هم سرش را بالا آورده بود و چشمهای متعجبش روی کاظمی قفل شده بود با کمی مکث پای شاگرد راننده را رها کرد و با حالتی حق به جانب، گردو خاک لباسش را تکاند. مسافرها با غرغر و قیافه ناراضی به داخل اتوبوس برگشتند؛ انگار کسی وسط فیلم از صندلی سینما بلندشان کرده بود. کاظمی آخر همه وارد اتوبوس شد و زیرچشمی، مسافران کنجکاو را که به او خیره شده بودند، پایید. این درست همان چیزی بود که همیشه از آن فرار میکرد. اما هر چه بود، از این دخالت پشیمان نبود. شاید با این کار جلوی فاجعهای را گرفته بود...