امتیاز
5 / 0.0
نصب فراکتاب
مطالعه در کتابخوان
50,000
نظر شما چیست؟
یکی از دوستان گفت اینقدر تو به حافظ ارادت داری آیا تاکنون او را بخواب دیده ای؟ مدت زمان گذشت حافظ را خواب دیدم در حالی که در یک چهار دیواری ایستاده بودم و در آنجا یک اطاق داشت بدون در فقط یک پنجره به حیاط داشت. حافظ با یک پسر بچه هفت الی هشت ساله در حالی لباس سفید محلی بتن داشت و موهایش بروی شانه ریخته بود از دیوار حیاط گذشت و از دیوار خانه هم گذشت و در حالی که یک کتاب بدستش بود شعر می خواند به من گفت تو هم گوش کن فقط یک بیت از اشعارش بیادم ماند که گفت (تابکی یک لنگه پا ایستم بهر نمره ای با آرزوی سلامتی برای خوانندگان عزیز. عزّت شریف (افروز)
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
.به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را)
***
اگر آن لعبـت شیـراز باز آرد دل مـا را
ستانم من به جـای دل، سمرقند و بخارا را
***
.کنار برکه ای ساقـی بـده یک جام گلگونـم
.که نقـش ماه را بینــم و هم آن روی زیبـا را
***
امان از چشم شوخ و نرگس مست خمار
تـو که امروزم چنیـن کرد و ندانـم حال فـردا را
***
.زعشق بی سرانجامی چنان درهم شکستم من
.کــه نتوانــم ببینم بــار دیگــر بـاز دنیــارا
صفحات کتاب :
332

کتاب های مشابه لعبت شیراز