کتاب غذای روح اثر جی پی واسوانی با ترجمه دکتر آرام منتشر شده است. همان گونه که بدن نیاز به غذا دارد و روح ما نیز نیاز به غذا دارد و همان طور که ما سعی می کنیم غذای آلوده مصرف نکنیم باید غذای آلوده که ذهن و روح ما را آلوده می کند و بیمار می کند را کنار گذاریم.
کتاب غذای روح شامل مجموعه داستان های آموزنده و ساده ای از فرهنگ های مختلف است که می تواند غذای سالم و نیرو بخش برای روح و روان ما باشد.
در یکی از داستان های این کتاب می خوانید:
دو راهب بودایی در راه دیر، به رودخانه ای رسیدند که آب آن بالا آمده بود. آنجا با دختر بسیار زیبایی رو به رو شدند که ملتمسانه از آن ها می خواست تا در عبور از رودخانه به او کمک کنند.
راهب ارشد دلش به حال دختر سوخت و به او گفت: «خواهرم، بیا و روی پشت من بنشین تا تو را به سلامت به آن سوی رودخانه برسانم».
راهب جوانی که همراه او بود، از این کار بسیار ناراحت شد و با خود گفت: «آیا بودا در مورد گرفتارشدن در دام شهوت هشدار نداده است؟ چرا تعالیم او را اجرا نمی کنند؟ نه تنها از آن دوری نمی کنند، بلکه به استقبال آن می روند!»
راهب جوان مدامً فکرهای بد به خود راه می داد، اما کلمه ای بر زبان نمی آورد. ظرف چند دقیقه آن ها از رودخانه عبور کردند. راهب ارشد دختر را به سلامت به آن سوی رودخانه رساند و با لبخند متینی تشکر او را پاسخ گفت. چند ساعتی گذشت و آن ها به نزدیکی دیر رسیدند. راهب جوان با عصبانیت به دوست همراهش گفت: «من معتقدم کار درستی نکردی!»
راهب ارشد پرسید «چه کار ناصوابی انجام داده ام؟»
راهب جوان ادامه داد: «شما نباید آن دختر را روی پشت خود حمل می کردید و ...». موعظه راهبِ جوان پایان نداشت و همچنان به نصایح خود ادامه می داد که راهب ارشد حرف او را قطع کرد و با خنده گفت: «برادر عزیزم، من مدتها است آن دختر را زمین گذاشته ام، اما تو هنوز او را حمل می کنی!»
کنگره :
PZ3/و174غ4 1387