باران هلهله کنان از پس پرچین می گذرد و پای بر مزرعه کوچک می گذارد و بوسه بر ساقه های نحیف زده و گیسوان مترسک را شانه می زند. صدای بانگ و نوای کودکانی که خرسند می دوند؛ پا به پای باران می خندند؛
با خنده های باران به گوش بوف کهنسالی که در پناه درختی سکنی گزیده است، می رسد و اندکی او را شاد می کند. باران هلهله کنان انگشت به آشیانه ی پروانه ها می زند و بال های خاکی از گرد و غبار سنجاقک را صیقل می زند.چه سرمست می بارد باران وچه شاد پای بر مزرعه گذاشته است.باران آنچنان می بارد که گویی در مزرعه رودخانه ای طغیان کرده است...
کنگره :
PIR8343 /و58الف5 1395
شابک :
978-600-7972-16-8