کتاب دورت بگردم، روایتی متفاوت و البته صمیمی از عظیمترین کنگره سالانه دنیا، یادداشتهای سفر حج خانم فائضه غفارحدادی است که در خلال مطالب عرفانی، همواره رگههایی از طنز و اتفاقات بامزه را هم روایت میکند و لحن کتاب و نگاه نویسنده، سرزنده و بازیگوش است. سفر نویسنده چهلروزه بوده و عناوین نوشتاری بهصورت قطعات کوتاهی هستند که با زمان مشخص شدهاند.
فائضه غفارحدادی که پیش از این سفرنامههایی چون «دهکده خاک بر سر»، «سر بر خاک دهکده» و «سفرنامه الی... » را نوشته بود، در چهارمین سفرنامه خود یعنی دورت بگردم، نگاه متفاوتی را نسبت به مسأله حج روایت میکند. او در کنار اشکها و لبخندها و اتفاقات ریز و درشتی که در آن سفر برای او رخ داده، زاویه دیدی تازهای را درباره سفر معنوی حج به مخاطب نشان میدهد. کتاب با فصلهایی بهنام «همه سالهای گذشته»، «دو سال پیش»، «یک سال پیش» و.... شروع میشود. تفاوت دورت بگردم با سفرنامههای دیگر حج بیشتر به جنس دغدغه و نوع نگاه نویسنده درباره حج مربوط است که در طول سفر هم آن را ارتقا میدهد و تکمیل میکند. نویسنده با این سؤال وارد سفر میشود که چرا حج که باید اثرات اجتماعی و جهانی داشته باشد تا این حد فردی و خنثی برگزار میشود و برای پیدا کردن جوابش با زنان مختلفی از ملیتهای متفاوت هم کلام میشود و خواننده را هم در جریان گفتوگوهایش قرار میدهد.
خواننده دورت بگردم نجواها و صداها و بوها و حالات و احساسات و جزئیات مشاهد شریفه را همراه نویسنده تجربه میکند؛ ولی در حرمها و مشاهد شریفه باقی نمیماند. با نویسنده به هتل و رستوران و بازار و مساجد محل میرود و از مکالمات همکاروانیها و سایر عوامل و آدمها سر درمیآورد. روایتهای این کتاب در بخشهای کوتاه با عناوینی خلاقانه تنظیم شده و طنزی که در قلم نویسنده وجود دارد، در متن تنیده شده و خواندن این سفرنامه را برای هر کسی که حج نرفته یا رفته و یا قرار است برود، شیرین میکند.
بعد از اینکه حسابی گریههای آخرمان را کردیم، سوار اتوبوسها شدیم. مدیر ایرانی هتل و کارکنانش بدرقهمان کردند. یک کاروان آدم رنگارنگ تحویل گرفته بودند و حالا یک کاروان سفید یکدست تحویل میدادند. هنوز نامحرم نشده بودیم و کنار هم نشستیم. گفتند بعدش، زنانه و مردانه از هم جدا میشوند. یاد اتوبوسهای شرکت واحد افتادم و خندهام گرفت. تا میقات شجره راه زیادی نبود و برای اینکه غسل و وضویمان نپرد، موظف بودیم بیدار بمانیم. همسر جان نگران رعایت حجابش بود و مدام اینور و آنور حولههای گرانش را صاف میکرد. من اما مشکلی با چادر سفید «جلابیب»م نداشتم، جز اینکه هی بالای سرش میآمد روی پیشانیام. در آن لحظه اشکال مهمی نبود، اما از یک ساعت بعد، باید نگران پوشیده نشدن گردی صورتم میبودم. در اقدامی پیش دستانه کش چادر را از زیر درآوردم و شبیه مقنعههای نماز، از رو انداختم. خیلی ضایع شد، اما چاره ای نبود...
نظر دیگران //= $contentName ?>
یک سفرنامه خانومانه و جذاب به ویژه می تواند در جوانها و میانسالهایی که حواسشان به حج نیست ایجاد انگیزه کند ان ...
چقدررر دلنشین و جذاب لحظات این سفر رو نوشتن...