در این کتاب خاطرات نزدیکان و دوستان شهید محسن حججی را مرور می کنیم. این خاطرات توسط موسسه انتشاراتی شهید کاظمی گردآوری شده است.
در بخشی از کتاب می خوانیم
روستای سابقیه را تازه فتح کرده بودیم. درگیری سنگینی داشتیم. تانک را پشت دیواری پنهان کرده بودیم که بهیکباره گوشی همراه محسن شروع کرد به پخش اذان. محسن هم که دائمالوضو بود، سریع پیاده شد و به نماز ایستاد. ما هم پشتسرش قامت بستیم. در گردان آدم جاافتاده زیاد بود؛ ولی بیشتر وقتها محسن را پیشنماز میکردند. سعی میکرد همیشه مهر و تسبیح تربت در جیبش داشته باشد. اگر هم نبود، تمام سعیش را میکرد تا تربت پیدا کند و ضمنش، این شعر را زمزمه میکرد: «تا تو زمین سجدهای، سربههوا نمیشوم... .»