داستان من با تو مرد شدم نوشته میلاد تلسچی به مشکلات و روحیات افراد دوجنسیتی میپردازد. بدون تعارف این گونه افراد در جامعه ما جایگاهی ندارند و غیر از آزار و اذیت سهمی از شهر و شهروندان نصیبشان نمی شود؛ این در حالیست که تلاطمات روحی و رنج نداشتن هویت جنسی هر روز عذابشان می دهد. با خواندن این داستان با زندگی و دغدغه های این افراد آشنا می شویم.
تو محلهای که من زندگی میکنم، به هیچوجه نباید همچین موجودی پا به عرصهی وجود بذاره، وگرنه هر روز باهات کاری میکنن که از نفس کشیدن پشیمون بشی .
در و دیوارهای سیمانی و آسمون غبار گرفتهی شهر، ترنسها رو پس میزنه. اینجا باید یا دختر باشی یا پسر، هیچ وقت نباید بلاتکلیف باشی، هیچوقت.
دوستم النازه،
خانوادم النازه،
همه دنیام هم النازه،
من نیازی به هیچکس و هیچ چیز ندارم...
چشمام رو روی هم میزارم و سعی میکنم به تنفسم نظم بدم.
دم، بازدم، دم، ، بازدم، هووووووو، هوووو، هییییوووووووو، هیووو،
حس میکنم یکی داره دم گوشم نجوا میکنه هیو، انگار که داره میگه ریتم نفسهات رو با صدای هیو بده بیرون. مثل اینکه هیو گفتنم کلید رسیدن به خلأ ذهنی باشه.