کتاب مردی که هادلبرگ را به تباهی کشاند اثر نویسنده نامدار آمریکایی «مارک تواین»، نخستین بار در سال 1899 میلادی به چاپ رسید. مارک تواین که بیشتر به واسطه دو رمان بلندش، ماجراهای تام سایر و ماجراهای هاکلبری فین شهرت یافته است، در این کتاب صوتی، شهری به نام هادلبرگ را ترسیم میکند که به شرافت، نجابت و در یککلام، فسادناپذیری اش معروف است. مردم این شهر با یکدیگر صادقاند، مسئولیتپذیرند و تن به وسوسه نمیدهند. اما همه اینها با ورود یک غریبه به شهر تغییر میکند.
برخی معتقدند نگارش این داستان به یکی از تجربیات شخصی مارک تواین بازمیگردد. مارک تواین در سال 1885 میلادی برای سخنرانی به کلیسایی در شهرک دانشگاهی اوبرلین رفت و مخاطبانش از او استقبال چندانی نداشتند. راسل بی. نای استاد دانشگاه آمریکایی میگوید که تواین درواقع «با این کار دارد از آن شهر کوچک انتقام میگیرد»؛ کاری که غریبه در داستان صوتی مردی که هادلبرگ را به تباهی کشاند، انجام میدهد. تشابهاتی میان شهر اوبرلین و شهر هادلبرگ وجود دارد. اوبرلین بهعنوان شهری مذهبی و برجسته به لحاظ آکادمیک معروف بود. صحنهای که در آن تواین، مردم شهر هادلبرگ را تحقیر میکند، در یک کلیسا رخ میدهد؛ درست مانند تجربه خود تواین.
تواین در این سخنرانی قسمتهای طنزی از دو کتاب ماجراهای هاکلبری فین و زبان وحشتناک آلمانی برای مخاطبانش میخواند. اما مخاطبان استقبال چندانی از او ندارند و به جای آنکه این خطابها را مطابق هدف تواین طنز بپندارند، از گستاخی محتوای آنها برافروخته میشوند. مردم شهر اوبرلین، ارزش نوشتههای ظریف و لطیف هاکلبری فین را درنیافتند و ازاینرو، ممکن است تواین با این کار، خواسته باشد انتقام هاکلبری فین را از آنها بگیرد.
مارک تواین در سال 1835 میلادی، بانام ساموئل لانگهورن کلمنس در ایالت فلوریدای آمریکا زاده شد. او علاوه بر یک نویسنده برجسته، کارآفرین، طنزپرداز، ناشر و مدرس دانشگاه نیز بود. ماجراهای تام سایر و ماجراهای هاکلبری فین، شناخته شدهترین کتابهای او هستند. از ماجراهای هاکلبری فین، اغلب در کنار کتابهای نامدار دیگری مانند گتسبی بزرگ و موبی دیک، با عنوان «رمان بزرگ آمریکایی» یاد میشود. مارک تواین کتابهای متعدد دیگری را نیز به رشته تحریر درآورده است که از میان آنها، میتوان به شاهزاده و گدا (1881)، زندگی بر روی میسیسیپی (1883) و زبان وحشتناک آلمانی (1880) اشاره کرد.
تواین به واسطه تدریسها و نوشتههایش پول بسیاری به دست میآورد؛ اما با سرمایهگذاری و ریسکهای اقتصادیاش، مقدار زیادی از آن را از دست میداد. او یک بار در اثر این خطرکردنها، سرمایهاش را به کل از دست داد و اعلام ورشکستگی کرد؛ اما پس از مدتی و با کمک یکی از دوستانش، موفق شد زندگی اقتصادیاش را مجددا سامان داده و تمامی قرضهایش را با وجود این که به دلیل ورشکستگی از نظر قانونی الزامی برای پرداختشان وجود نداشت، بپردازد.
مارک تواین علاوه بر اینها، به علم و فعالیتهای علمی علاقه بسیاری داشت. او با نیکولا تسلا دانشمند و مخترع صربستانی - آمریکایی دوستی نزدیکی داشت و آنها دو سال را با هم در آزمایشگاه علمی تسلا گذراندند. از تواین اغلب با عنوان «بهترین طنزپرداز کشور» یاد میشود. ویلیام فالکنر نیز او را «پدر ادبیات آمریکا» میخواند. مارک تواین در سال 1910 پس از یک دوره طولانی افسردگی به دلیل مرگ دخترش، بر اثر سکته قلبی درگذشت و در نیویورک به خاک سپرده شد.
«اما سرانجام با گذشت زمان، هادلبرگ با بدشانسی رو به رو شد و احتمالا ناآگاهانه و بهطور حتم بیآنکه توجه کند موجب آسیب به مسافری گذری شد. چراکه برای هادلبرگ تنها خودش کافی بود و اهمیتی به غریبهها و عقیدهشان نمیداد. اما خوب بود اگر در این یک مورد استثنا قائل میشد، زیرا او مردی تلخ و انتقامجو بود. در تمام طول سال صدمهای را که هادلبرگ به او زد بهیاد داشت و همه اوقات فراغتش را صرف یافتن راهی برای جبران آن میکرد. او نقشههای بسیار خوبی برای محو هادلبرگ طراحی میکرد، اما هیچ یک بهقدر کافی محوکننده نبود. ضعیفترین نقشه تنها به تعداد زیادی از افراد صدمه میزد، اما آنچه او میخواست نقشهای بود که تمام شهر را در بربگیرد و حتی یک نفر هم از آن مصون نماند.»
ماجرا ازآنجا شروع میشود که این فرد غریبه، برای انتقامجویی به شهر هادلبرگ بازمیگردد. او با خود قسم یادکرده که تمامی شهر را به تباهی و فساد بکشاند. غریبه یک کیسه پر از سکه طلا را به دست ادوارد و ماری ریچاردز، دو تن از ساکنان شهر هادلبرگ میسپارد و از آنها میخواهد این کیسه را به دست فردی ناشناس و نیکوکار برسانند که به گفته او، چند سال پیش به غریبه 20 دلار پول داده و او را نصیحت کرده که دست از قمار بردارد و بدین ترتیب، مسیر زندگی غریبه را تغییر داده است.