کتاب انگار خودم نیستم داستان آدمهایی است که خودشان را گم کردهاند و آنقدر از خود فاصله گرفتهاند که دیگر خودشان را نمیشناسند. داستان از زبان چند راوی روایت میشود و رویدادهایی از گذشته و حال را به هم پیوند میدهد تا پازل شخصیتی آدمهایش تکمیل شود. انگار خودم نیستم در سبک رئالیستی به رشته تحریر درآمده و وقایع، رخدادها و دیالوگهای آن کاملاً با رویدادهای زندگی عادی و روزمره منطبقاند. کتاب قصد ندارد وقایع دور از ذهن و ناملموس را شرح دهد بلکه آنچه نویسنده درصدد آن بوده است ترسیم روزمرگیهایی است که به مرور زمان منجر به تحول انسانها میشوند؛ انسانهایی که از جنس تمامِ آدمهای طبقه متوسط جامعه مدرن امروزیاند.» کتاب حاضر را انتشارات «ققنوس» منتشر کرده و در اختیار مخاطبان قرار داده است.
"انگار خودم نیستم" روایتی از روزمرگی ها و اتفاقات معمول در سه خانواده ی ایرانی است. یکی از این خانواده ها را زوج لعیا و کامروز تشکیل می دهند که به علت مهاجرت لعیا از هم دورند و همین دوری، مشکلات و مصائب زیادی برایشان به ارمغان آورده است. زوج بعدی نازنین و مسعود هستند که تصمیم به جدایی داشتند اما از دست دادن فرزند، غمی بزرگ تر از آن است که هر کسی بتواند تنهایی از پسش بربیاید. بنابراین آن ها تلاش می کنند تا کنار یکدیگر بمانند و با هم این داغ بزرگ را تحمل کنند. زوج دیگر داستان "انگار خودم نیستم"، علیرضا و کتی اند که فرزندی از ازدواج سابق، زندگی کنونی آنان را تحت تاثیر قرار داده است. روند قصه و اتفاقاتی که در زندگی هر کدام از شخصیت ها می افتد، روحیات و خلقیات هر یک از آن ها را چنان دستخوش دگرگونی می کند که آن ها دیگر خود را به خوبی نمی شناسند.
شاید بشود گفت در طول داستان نویسنده با توجه به میانگین سنی کمی که دارد، به خوبی توانسته است «خوب برخورد کردن» و «خوب تصمیم گرفتن» را بهطور هوشمندانه به مخاطب بیاموزد. چرا که او با «روابط» سروکار دارد و هرگز نگاه برتری نسبت به کارکترهای مرد یا زن داستانش نداشته است. بنابراین حتی با حضور چند راوی در این رمان، خط فکری خلیلیفرد تغییر نکرده و ترازوی سنجش خصوصیات شخصیتهایش هرگز تحت تاثیر نگاهی منفرد یا به طور مثال فمینیستی قرار نگرفته است، که این خود از برترین ویژگیهای این کتاب محسوب میشود.