نظر شما چیست؟

گزیده کتاب پسری که گل می کاشت

رینک بواگِن پسری از اعماق جنگل­ های روستا بود. از زمانی که جاده­ ی آسفالت شده به جاده­ ی خاکی و جاده خاکی به یک پیاده­ رو تبدیل شد در اونجا زندگی می کرد.

جاده مسیرش طوری بود که از وسط درخت­ های قدیمی و بلند جنگل انبوه می­ گذشت، از روی نهر خرس سیاه به سمت قله­ ی کوه تنهایی روانه میشد و با یک گردش به طرف راست، به خونه­ ی بواگِن ­ها می­ رسید.

بواگِن­ها تنها افرادی بودند که در کوه تنهایی زندگی می­ کردند. اهالی شهر هم سر این بحث داشتند که اون­ها آدم­ های عجیبی هستند یا به ­خاطر زندگی کردن توی اون­جا عجیب و غریب شدند. با این حال همه قبول کرده بودند که خانواده بواگِن سرچشمه و منشاء استعدادهای عجیب­ و غریب و مرموزند.

کتاب های مشابه پسری که گل می کاشت