نظر شما چیست؟

معرفی کتاب حقیقت نبرد خاموش

کتاب حقیقت نبرد خاموش، بخشی از تاریخ شفاهی دفاع مقدس است که از زبان محمدکاظم حقیقت به روی کاغذ آورده شده تا هرچه بهتر و دقیق تر این برهه ی مهم را بشناسیم. با نگاهی به جنگ های دوران معاصر در می یابیم که دفاع مقدس ملت ایران، نقطه ی عطفی در تاریخ معاصر به شمار می رود که یکی از ویژگی های برجسته ی آن حضور همه ی اقشار و طبقات اجتماعی است. بنابراین برای نگارش دقیق تاریخ دفاع مقدس باید به سراغ شاهدان عینی این رخداد در سطوح مختلف رفت. از آنجا که مرور زمان، گردآوری منابع شفاهی تاریخ دفاع مقدس و تدوین آن را تهدید میکند، ضروری است همه‌ی آثار و اسناد دفاع مقدس با شیوه های عملی گردآوری و ثبت و منتشر شود.

گزیده کتاب حقیقت نبرد خاموش

یادم هست در یکی از شب های شناسایی، حسن خسروانی به همراه تیمش در محور مربوط به خود از خط عبور کرده و دشمن متوجه ورود آنها شده بود. آنها بعد از شناسایی کامل منطقه، هنگام بازگشت متوجه تیم کمین دشمن می شوند. حسن خسروانی یک عادتی داشت و آن این بود؛ به محض اینکه متوجه ورود دشمن می شد، سریع به طرف آنها تیراندازی می کرد. حسن خسروانی وقتی کمین دشمن، که در انتظار آنها در راه بازگشت نشسته بودند را می بیند، به طرف آنها تیراندازی می کند و درگیری آغاز می شود. دو نفر از عراقی ها کشته و خسروانی به طرف دو نفر دیگر از آنها حمله ور می شود تا آنها را اسیر کند. نیروی عراقی با حسن درگیر می شود و با مشت به چشم او میزند. (زیر چشم خسروانی تا مدت ها سیاه شده بود.) در نهایت دو نفر عراقی اسیر می شوند و حسن آنها را به دست یکی از نیروهای خودی می سپارد و به طرف دو نفر عراقی دیگر می رود و به طرف آنها تیراندازی می کند. حسن در راه بازگشت متوجه می شود که دو نفر عراقی، با بچه های ما در حال تیراندازی و درگیری هستند. آنها یکی از بچه ها، بنام عبدالرحیم رنجبر (بچه جهرم) را شهید می کنند. ما جریان درگیری را در بی سیم عراقی ها شنود می‌کردیم که از اوضاع باخبر شدیم. یک خاطره دیگر هم این بود که، چون عملیات چلات و چنگوله منحل شده بود، یک شب برنامه ای ریختیم تا برای فریب دشمن، در منطقه شلوغ کاری راه بیندازیم. برای این کار تمام بچه ها، از خط دشمن عبور کردند. یکی از محورها هم که تحویل داوود عبدوس بود، با عراقیها به شدت درگیر شده و ما از روی بی سیم عراقی ها که در حال شنود بودیم، متوجه ماجرا شدیم. من سریع به طرف معبر حرکت کردم و تا صبح اکثر بچه ها به آنجا آمدند. ماجرا را که جویا شدیم، مشخص شد که شب گذشته، ابتدا تعدادی از بچه ها از خط عبور کرده و عده ای هم که متوجه درگیری دشمن شده بودند، به عقب برمی‌گردند. عبدوس هم که مقداری از خط اصلی عقب تر بوده، برای این که بچه ها را به عقب بیاورد، به طرف جلو می رود. بچه ها هم از راه دیگری به عقب می آیند و عبدوس آنها را پیدا نمی‌کند و در این گیر و دار مفقود می شود. بچه هایی که از خط می آمدند خیلی خسته و تشنه بودند. بعضی از آنها زخم هایی داشتند که ما آنها را به عقب منتقل کردیم. ما برای پیدا کردن عبدوس با یک لندکروز، به همراه رسول حمید و راننده ای که قاسمی نام داشت و اهل نی ریز بود، به طرف جلو رفتیم و تمام منطقه را بررسی کردیم. متأسفانه خبری از عبدوس نبود. در حالی که حسابی نامید شده بودیم، تصمیم گرفتیم که برگردیم. در راه بازگشت به عقب، با یک چاه نفت که بین راه ما بود، برخورد کردیم. یک سکوی بتونی روی آن چاه بود و نفت از آن فوران می زد...



صفحات کتاب :
310
کنگره :
DSR1629
دیویی :
‏‫‬‮‭955/0843092
کتابشناسی ملی :
7383382
شابک :
978-622-269-009-0
سال نشر :
1399

کتاب های مشابه حقیقت نبرد خاموش