نظر شما چیست؟

گزیده ای از کتاب افسانه جانی کا

 در یک شب طوفانی، پسری عجیب به اسم جانی کا به­ دنیا اومد.

نوزاد تازه متولد شده اونقدر سنگین تپل بود که همه­­ ی مردم رو از جاهای مختلف برای دیدنش به روستا کشوند.

 دکترها خیلی تعجب کردند ولی خانواده­­ ی جانی کوچولو خوشحال و راضی بودند.
اونقدر اندازه­ اش بزرگ بود که غذاهاش خیلی بیشتر از آدم های عادی بودند.
مثلا 37 لیتر شیر به همراه 4 قرص کامل نون رو باید می خورد تا شکمش سیر می شد.

 همینطور 10 تخم مرغ و نصف یک درخت انگور بخشی از میان­ وعدش رو تشکیل می دادند.
پدر و مادرش نمی­ تونستند همه ی این چیزها رو بخرند تا شکمش رو سیر بکنند، برای همین تصمیم گرفتند تا به­ جای دیگه­ ای بروند و مزرعه ­ی خودشون رو داشته باشند.

کتاب های مشابه افسانه جانی کا