کتاب «تولد در توکیو»، روایت زندگی اتسوکو هوشینو، خانم ژاپنی که ناز و نعمت زندگی در توکیو را رها میکند و به دین اسلام میگراید. نویسنده این کتاب حامد علیبیگی است که خاطرات اتسوکو هوشینو را بیان کرده است و انتشارات عهد مانا این کتاب را منتشر کرده است.
ژاپنی ها مردمانی هستند که فرهنگ مطالعه و روزنامه خواندن در آن بسیار عمیق است و از این جهات در جهان سرآمد هستند، راز موفقیت اهالی سرزمین آفتاب را هم باید در همن کتاب خوان بودنشان جستوجو کرد. دختر راوی کتاب «تولد در توکیو» هم روایت زندگیاش را از دانشگاه و از مطالعات زیادی که داشته آغاز میکند. اتسوکو هوشینو، راوی کتاب، مخاطب کنجکاو را با خود همراه میکند؛ تا داستان زندگی یک دختر جوان برندپوش که به دنبال شهرت و مقبولیت اجتماعی است و آمریکا را کعبه آمال خود میداند و زبان لاتین فرا میگیرد تا به آمریکا سفر کند؛ را دنبال کند. در طی فصلهای مختلف و خاطراتی که او از زندگی از کودکی تا جوانیاش بیان میکند، خواننده ایرانی میتواند با یک خانواده اصیل ژاپنی با پدری وکیل و مادری خانهدار که گاهی هم در داروخانه پدربزرگ کار میکند، آشنا شود. درست است که خواننده انتظار مضمونی دینی از خاطرات یک بانوی جوان ژاپنی دارد، اما در حقیت این کتاب سبک و مدل زندگی و اصلا فکر ژاپنی را از زاویه نگاه جوانی روایت میکند که در همه سالهای زندگیاش و بخصوص در مدارس و دانشگاه تصویری منفی از خاورمیانه و اسلام در ذهنش نقش بسته، در این سالها حتی با یک مسلمان هم تعامل نداشته و تنها مسلمانی که دیده یک پاکستانی خوشگذران و متقلب (رحمان) بوده که خودش را به عنوان یک غیرمسلمان استرالیایی (دیوید) معرفی کرده است. مخاطب با نگاه و نگرش یک ژاپنی به حوادث مختلف دنیای معاصر به خصوص حادثه 11 سپتامبر و برج های دوقلوی نیویورک نگاه میکند، افسرده می شود و دنبال راهی میگردد که از این افسردگی و انزوا خارج شده و مثل دوستانش خوشحال و با انگیزه باشد، و با سوالهایی که در ذهن او درباره دنیای معاصر شکل میگیرد، مواجه می شود.
روزی همه شبکههای تلویزیون صحنه برجهای دوقلو که در آتش میسوختند را نشان داد و تصویر بن لادن. مردی میانسال با ریشهای جوگندمی و دستار سفید. قیافهاش را که دیدم چندشم شد. دلم میخواست یک نفر پیدا شود ریش بلند و مسخرهاش را بگیرد و مثل یک حیوان توی شهر بچرخاندش. لباسهایش هم شبیه لباسهای دیوید بود که تنفر من را از اسلام بیشتر کرده بود. تمام این دیدهها و شنیدهها ذهنیتم را به اسلام بد کرده بود. فکر میکردم اسلام دین کثافتکاری و کشتن انسانهای بیگناه است. دین ترور، دین خرافه، دینی ضدزن. اما یک روز سؤال تازهای ذهنم را اشغال کرد: اگر اسلام از لحاظ جمعیت دومین دین جهان است، یعنی این همه انسان کمعقل و احمق وجود دارد که پیرو همچین دینی هستند؟ مگر میشود؟ این سوال مثل خوره به جانم افتاده بود...
نظر دیگران //= $contentName ?>
فوق العاده است ... حق جویی و حق پذیری این افراد ستودنیه...
حالم گرفته شد از اینکه اون خانم باید از اونور دنیا با اونهمه عشق بیاد و مسلمان شیعه بشه ولی ما نمیدونیم چه خبر...