نظر شما چیست؟
سال ها پیش در یکی از روز های زندگی، اتفاق عجیبی برای جوجه کوچولو افتاد!

ماجرا از این قرار بود…

یک صبح شاد و آفتابی جوجه کوچولو تو راه مدرسه بود که یک بلوط روی سرش افتاد.

اون خیلی ترسید و همینطور که فرار میکرد داد میزد: آسمون داره می اُفته، آسمون داره می اُفته!

پِنی مرغه هم داشت به مدرسه میرفت و وقتی که دید جوجه کوچولو اینجوری داد میکشه خیلی ترسید اون هم به همراه دوستش شروع کرد به داد و فریاد فرار کردن…

کتاب های مشابه جوجه کوچولو