نظر شما چیست؟
نیمه های شب در اعماق جنگل تاریک خرسی نزدیک برکه ایستاده بود. از چهره اش معلوم بود که ناراحته. جغد بال های سفید قشنگش رو باز کرد بی صدا و اروم از شاخه های بالایی درخت به شاخه های پایین تر نزدیک خرس اومد.

جغد پرسید: چیشده خرس؟

خرس گفت: به کمکت احتیاج دارم جغد. ممکنه دیوونگی به نظر بیاد، اما رویای من اینه که بتونم پرواز کنم.

جغد: چی میشنوم .خرسی که میخواد پرواز کنه!

خیلی زود این خبر توی جنگل پخش شد.همه حیوانات از شنیدن این خبر تعجب کردند و تصمیم گرفتند به سرعت جلسه ای تشکیل بدند.

کتاب های مشابه خرسی می خواد پرواز کنه