امتیاز
5 / 0.0
خرید الکترونیکی (TEXT)
مطالعه در اپلیکیشن فراکتاب
ت 6,800
نظر شما چیست؟
رمان و یا به عبارتی همان صورت نو شده قصه ها ی بلند شب ها و روزهای دراز انسان، هزار صورت دارد و کتاب خواب آخر، تالیف ابوذر آهنگر، یکی از آن صورت ها ست. صورتی آغشته با رنج، غربت و کابوس. به همان نسبت هم نامأنوس، شگفت انگیز و وهم ناک. درست مثلِ خودِ زندگی.

در بخشی از کتاب خواب آخر می خوانیم:

صدای لرزانی با بغض می پرسید: «زندگی ات چه بود؟»
خوابم برد و خواب دیدم حتی در آسمان هم درخت سبز شده است... او هم می گریست...
و بعد...
یک تنهایی ابدی.
تولدی نو درست مانند جان کندنی طولانی مدت.
صدای آشفته ای می پرسید:
مردن درد دارد؟
حس دارد؟
عینی است یا در ذهن؟
مردن در کجا اتفاق می افتد، درست پس از نفس نکشیدن یا درست پیش از آخرین نفس کشی؟
- تو هم می میری...

- هر چند ساعت هنوز کار می کند و هستند صداهایی که مرا می خوانند، اما مردن تا آخر پیش می رود... و می شود... باز گویی همه جا یک نگاه سبز در تعقیب من است.

مرگ اگر نه حادثه ای شیرین، اما گاه به نرمی عسل است، آن هنگامی که تو دست بسته و پای شکسته با دیده ای اشک آلود بر بستری از یأس خفته ای و جز تماشا کاری از تو ساخته نیست، چه می توانی بکنی، جز آن که نباشی، و آن وقت مرگ نقطه ای طلایی است که تازه آن هنگام متوجه برق شیرین آن می شوی و مانند عاشقی گرسنه که دیری به انتظار معشوق می غلتید، سر از پای نشناخته شتابان می دوی و ملتهبانه در آغوش اش می کشی. تو تنهایی.

چیزی درک نمی کنی، ولی در آن بی خودی احساس می کنی همیشه زندگی کرده ای، آن وقت است که می فهمی پاسخ تمام بی دلیلی ها ی زندگی همین بوده است. می بینی باران شدی که نمی خشکد، برف هستی که آب نمی شود و دردی که کم نمی شود، نه، تو خودِ کوهی که نمی ریزد. اشکی که خیس می کند. انگار برای همیشه مرده بودی، ولی نه، تو در تمام زندگی روی همین نقطه نشسته بودی و دور خودت دنبال کانونِ خواهش می گشتی، تو بیهوده نبودی، ولی بیهوده می چرخیدی، آخر تو برای همین لحظه جان گرفتی، و حالا بال در می آوری، هر چند نمی پری ولی همه ی آسمان ها را می بینی.

حرف نمی زنی، حس می کنی، نمی شنوی، می بینی، نمی روی، هستی و هیچ کس نمی آید، چون تو همه را در خودت داری. خدا را صدا می زنی، همه جا از نور مه آلود می شود، تو چه قدر بی درک می شوی، با وجود تمام دانایی، گویی نسبت به همه چیز نادانی. همه تو را صدا می زنند، ولی به سان غریقی در دل اقیانوس، پر از همه چیز می شوی، خالی.
صفحات کتاب :
280
کنگره :
PIR7941‭‬ ‭/ھ63‏‫‭خ9 1394
دیویی :
8‮فا‬3/62
کتابشناسی ملی :
3886576‬
شابک :
978-964-374-570-7‬‬
سال نشر :
1394

کتاب های مشابه خواب آخر