امتیاز
5 / 0.0
خرید الکترونیکی (TEXT)
مطالعه در اپلیکیشن فراکتاب
ت 9,900
نظر شما چیست؟
کتاب هیچ هیچ شدن، به تالیف خدیجه قاسمی، رمانیست خواندنی و شگرف با موضوع اجتماعی و عاشقانه. رمانی که از خواندش سیر نمی شوید.

خدیجه قاسمی در رمان اولش "روی جاده نمناک" و در دومین اثرش یعنی "مسافران مه" که رمانی اجتماعی و سیاسی در حوزه ی دفاع مقدس بود، به خوبی نشان داد که داستان نویسی فطری و تواناست. قدرت او در فضاسازی شخصیت پردازی و پیش برد داستان شگرف و تحسین برانگیز است استقبال خوانندگان از روی جاده نمناک و چاپ های مکرران در اندک زمان شاهدی براین مدعاست. شم داستان نویسی ذاتی و تسلط نویسنده بر شیوه های قصه گویی و شناخت منطقی از حوادث روزگار رمان های او را جذاب و خواندنی کرده است.

در بخشی از کتاب می خوانیم:

نفهمیدم در نگاه دکتر چه بود که نیاز به هیچ توضیحی نداشتم. از جا برخاستم. کیفم را انداختم روی دوشم و به طرف در رفتم. دکتر چشم از مدارک پزشکی ام برداشت و با اضطراب نگاهم کرد.

خانم...

از در زدم بیرون. صدای دکتر همچنان به گوش می رسید. منشی دکتر که آهسته با تلفن پچ پچ می کرد، متعجب به من خیره شد. دکتر از اتاق بیرون آمد.

- صبر کنید خانم همتی... .

خودم را به آسانسور رساندم. خانم منشی با مدارک پزشکی ام از اتاق بیرون دوید. قبل از این که به من برسد، من توی خیابان بودم. حال غریبی داشتم. حس کسی را که انگار برای اولین بار است وارد خیابان شده و همه چیز برایش عجیب و غریب است. یک وحشت نامحسوس انگار در من نفوذ کرده بود. هوا ابری و دلگیر بود و سوز سرد و گزنده ای توی تنم پیچیده بود. به مردم نگاه می کردم. بعضی در خود فرو رفته و بعضی شاد و بی خیال به نظر می رسیدند. چند دختر و پسر خردسال با دسته گل های زیبایی در میان ماشین ها می دویدند. صورت هایشان از سوز سرما گل انداخته بود.

آه عمیقی کشیدم و آرزو کردم کاش یک بار دیگر به آن دوران طلایی کودکی بر می گشتم. به دوران بی خیالی. به دوران خواب های رویایی و به دوران آرزوهای کوچک دست یافتنی. ابرها فشرده تر و هوا تاریک تر شد. چقدر در پاییز فاصله روشنایی و تاریکی کوتاه می شد. صدای رعد و برق، حرکت و جنب جوش مردم را بیشتر می کرد. باران نم نم شروع به باریدن کرد. هر چه شدت باران بیشتر می شد، خیابان ها خلوت تر می شد. فقط عشاق دست در دست هم بی خیال در زیر باران آهسته قدم می زدند. من هم، خودم را سپردم به باران، بی هیچ ترس و تردیدی. اشک هایم گرم بود و بارش باران گرمایی را که از وجودم بیرون می زد خنک می کرد.
صفحات کتاب :
356
کنگره :
‏‫PIR8171‭‬ ‭/‮الف‬56176‏‫‬‭‭ھ9 1389
دیویی :
‭8‮فا‬3/62
کتابشناسی ملی :
1956611
شابک :
‭978-964-374-229-4
سال نشر :
1389

کتاب های مشابه هیچ هیچ شدن