نظر شما چیست؟
کتاب پرنده ی آسمان میمک بر اساس زندگی نامه ی شهید مهدی ﻣﻴﺮزاﺋﻰ صفی آﺑﺎدی نوشته شده است.

مهدی ﻣﻴﺮزاﺋﻰ ﺻﻔﻰآﺑﺎدی در ﻧﻮزدﻫﻢ ﺷﻬﺮﻳﻮر 1341 ﻣﺸﻬﺪ به دنیا آمد. ﺗﺎ ﺷﺶ ‫ﺳﺎﻟﮕﻰ ﻗﺮآن را از ﭘﺪر آﻣﻮﺧﺖ. ﺗﺎ ﻛﻼس ﭘﻨﺠﻢ اﺑﺘﺪاﻳﻰ را در ﻣﺪارس ﻣﻠّﻰ ﺗﺤﺼﻴﻞﻛﺮد و ﺑﻌﺪ از اﺗﻤﺎم ‫ﻛﻼس ﺷﺸﻢ اﺑﺘﺪاﻳﻰ ﺟﺬب ﻛﺎر اﻟﻨﮕﻮﺳﺎزی ﺷﺪ.‬‬

ﺑﻌﺪ از اﻧﻘﻼب در ﻗﺴﻤﺖ ﻣﻜﺎﻧﻴﻜﻰ و ﻓﻨّﻰ ﺟﻬﺎدﺳﺎزﻧﺪﮔﻰ ﺑﻪ ﻛﺎر ﻣﺸﻐﻮل ﺷﺪ و دوران ﺳﺮﺑﺎزی را در ‫آﻧﺠﺎ ﮔﺬراﻧﺪ ﺗﺎ اﻳﻨﻜﻪ ﭘﺲ از ﺷﺮوع ﺟﻨﮓ ﺑﻪ ﻋﻠّﺖ ﻧﻴﺎز ﺑﻪ ﻓﻦّ و ﺗﺨﺼ‪ﺺ اﻳﺸﺎن در ﺟﺒﻬﻪﻫﺎ، ﺑﻼﻓﺎﺻﻠﻪ ‫ﻋﺎزم ﺟﺒﻬﻪ ﺷﺪ. در اﺑﺘﺪای ﺟﻨﮓ ﻫﻤﺎن ﻛﺎر ﻣﻜﺎﻧﻴﻜﻰ را اﻧﺠﺎم ﻣﻰداد، وﻟﻰ ﭘﺲ از ﻳﻚ ﺳﺎل ﻋﻀﻮ ﺳﭙﺎه ‫ﺷﺪ و ﺑﻪ ﺧط مقدم شتافت.‬‬‬‬

به خاطر علاقه اش به خنثی کردن مین و عملیات انفجاری به عنوان تخریب چی لباس سپاه را به تن کرد.

در بیست و هشتم آبان ماه 1363 در عملیات میمک با اصابت گلوله مستقیم به سرش به شهادت رسید و روح بلندش به اوج آسمان پرواز کرد.

در بخشی از کتاب می خوانیم:
دود غلیظ و سیاهی از طرف خیابان پاستور به هوا بلند بود. صدای آژیر آمبولانس ها و تیراندازی لحظه ای قطع نمی شد. مردم با کنجکاوی به سمت محل درگیری می رفتند. کسبه مغازه هاشان را بسته بودند. تعدادی ازساواکی های شعبه خیابان پاستور از پشت بام ساختمان، دستپاچه و وحشت زده به جوانانی که قصد نزدیک شدن داشتند، تیراندازی می کردند. نیروهای انقلابی بر اساس نقشه ی پیش بینی شده، پیش از ظهر با ایجاد راه بندان، آتش زدن لاستیک و بستن سنگر، دوسر خیابان پاستور را مسدود کردند و اجازه خروج و فرار ساواکی را ندادند.

مردم شهر مشهد پس از فرار شاه از ایران، تظاهرات و اعتصاب های خود را گسترش می دادند. با فرمان امام خمینی مراکز مهم و سرنوشت ساز دولتی، یکی پس از دیگری به تصرف نیروهای مردمی در آمد. شعبه ی اطلاعاتی و امنیتی ساواک در خیابان پاستور از جمله مراکز مهمی بود که نیروهای انقلابی، آرزوی تصرف آن را داشتند.

ساواکی های آن ساختمان مخوف از سال ها قبل با ایجاد رعب و وحشت، مخالفان شاه را مورد آزار و شکنجه قرار می دادند و سعی می کردند تا ندای مردم مشهد را خفه کنند.

زخمی ها با کمک مردم به بیمارستان نزدیک خیابان پاستور منتقل می شدند. مهدی توانسته بود به همراه چند نفر دیگر خودش را به دیوار ضلع شمالی ساختمان ساواک برساند و از آن جا وارد حیاط شود. با تهدید انقلابیون، چند نفر از ساواکی های مستقر در طبقه اول، بدون کوچکترین مقاومت تسلیم شدند. صدای شادی و تکبیر زندانیان محبوس در اتاق های زیر زمین و طبقه اول به هوا بلند بود.

چند ساواکی که تلاش می کردند از دیوارهای پشت ساختمان خودشان را به کوچه های فرعی خیابان پاستور برسانند، توسط مردم دستگیر شدند. مهدی و دو تن دیگر از پله های منتهی به طبقه دوم و پشت بام بالا رفتند و از بقیه ساواکی ها خواستند تا خودشان را تحویل نیروهای انقلاب بدهند. نیروهای امنیتی رژیم شاه که از پشت بام نظاره گر خروش یکپارچه مردم کوچه و خیابان بودند، چاره ای جز تسلیم نداشتند.

بعد از ظهر بود که مقر ساواک به تصرف کامل نیروهای انقلابی در آمد. اسناد و مدارک ساختمان برای بررسی به محل دیگری منتقل شد. جوانان محبوس در بازداشتگاه ساختمان آزاد شدند و به جای آنان، ساواکی ها طعم میله و درهای آهنی زندان را چشیدند.
صفحات کتاب :
80
کنگره :
DSR1625‏‫‬‭/ق6 ج.2 1386
دیویی :
‏‫‬‭955/08430922
شابک :
964-2546-11-6
سال نشر :
1386

کتاب های مشابه پرنده آسمان میمک