امتیاز
5 / 5.0
دریافت الکترونیکی (صوت و متن)
مطالعه در اپلیکیشن فراکتاب
رایگان

نظر دیگران

نظر شما چیست؟
بیلی ویبر با قطار عادی بعد از ظهر از لندن آمده بود وقتی به بت رسید ساعت نه شب بود و ماه در آسمان صاف و پرستاره بالای خانه های مقابل ورودی ایستگاه راه آهن بالا آمده بود . هوا سرمای گزنده ای داشت و باد مثل تراشه یخ به صورت او می خورد . از باربر پرسید ببخشید این نزدیکی ها یک هتل نسبتا ارزان قیمت سراغ نداری باربر پایین خیابان را نشان داد و گفت یک سری به هتل دراگون بزن ممکن بهت جا بدن ، یه چهارصد متری تا آنجا راهه بیلی تشکر کرد و چمدان خود را برداشت و راه افتاد در این شهر کسی را نمی شناخت ...

کتاب های مشابه زن صاحبخانه