پیرمرد تنهایی با یک قایق پارویی کوچک در دریایی بزرگ در حال ماهیگیری بود. او به مدت هشتاد و چهار روز بدون اینکه ماهی گرفته باشد، روزگار خود را در دریا می گذراند.
چهل روز اول را، او با پسری کوچک روزها را در دریا سپری می کرد، اما با ناامیدی از اینکه نتوانسته هیچ ماهی به تور خود بیندازد، پدر و مادر پسرک از پسرشان خواستند که به خانه برگردد و بیش از این خود را در دریا معطل نکند. آنها می گفتند که پیرمرد، مرد بدشانسی است که اگر سالها هم در دریا بماند، هیچ ماهی به سمت او نمی آید. بدبینی آنها و اعتقادشان به بدشانس بودن پیرمرد باعث شد که پسرک به گفتۀ پدر و مادر خود، پیرمرد را ترک کند و به همراه دیگر ماهیگیران به دریا برود و ماهیگیری کند.
در هفتۀ اول شروع کار، آنها روزانه سه ماهی بزرگ می گرفتند. اما پسرک اصلاً خوشحال نبود. ..
کنگره :
PS3543 /م9پ9 1395ب