ناتاشا به طور کاملاً اتفاقی و غیر منتظره در دسامبر 1991 نوشته شد، و فکر کنم اولین دلیل تألیف این کتاب، آن بود که قصد داشتم درک شخصی ام را از روان شناسی آموزشی دیویدُف و ارتباط آن با ویگوتسکی، که استفان تولمین به درستی او را موتزارتِ روان شناسی نامیده، بیان کنم و بخش دیگر این مسئله آن بود که قصد داشتم تعدادی از اصول ویگوتسکی را به شکل تفکر خیالی- آزمایشی به نمایش در آورم. برای مثال، اصلی که تفکر را درونی سازی کلام دانسته و برای رفتار متقابل، نقش مهمی در یادگیری تفکر قائل است. اما تقریباً از همان ابتدا ، برنامه متفاوتی جایگزین روش قبلی شد و این برمی گشت به پژوهشگری در نقش یک مصاحبه گر و یک کاوشگر در درون یک فعالیت پژوهشی. ناتاشا گزارشگر تخیلی اکراینی بود که از چین به منظور مصاحبه با من فرستاده شده بود. وی از پژوهشهای من استقبال کرده و آن را بسیار جدی تلقی می کرد، به گونه ای که من نیز تحت تاثیر جدیت او در مطالعاتش راجع به کارهای خودم قرار گرفته بودم. اما همانطور که خودش هم عنوان کرده بود، علاقه اصلی اش بیشتر در مورد روش کار من بود تا ذات کندوکاو. به نظر من، این روش کاملاً برای جداسازی بخشهای مختلف یک تحلیلٰ از قسمتهای عملی آن، روشی مطمئن و سالم محسوب می شد و من کاملاً مشتاق]این فرایند مصاحبه[ بودم و با تمام نیرو آن را دنبال می کردم.
کنگره :
BF109 /و9ل9 1394
شابک :
978-964-426-848-9