کتاب الی و اکان نوشته هربرت گونتر است که کمال بهروز کیا آن را ترجمه کرده است. تصویرگر این کتاب پِترا پرونبست است. اُلی پسربچهای هفتساله است. خیلی دوست دارد برادر بزرگتری داشته باشد که در مدرسه از او حمایت کند.
پدر و مادر اُلی به دنبال فرزندی میگردند که پدر و مادر نداشته باشد تا او را به فرزند خواندگی قبول کنند. پس از دو سال تلاش پسرکی را در پرورشگاهی مییابند که پدر و مادرش را در تصادف از دست داده است.
پدر و مادر اُلی، پسربچه را به خانه میآورند. نام پسربچه اُکان است. اکان بزرگتر از اُلی است. اُکان غمگین است و گاهی به فکر فرو میرود و به پدر و مادر و پدر بزرگش فکر میکند و کمحرف است. اُلی از این موضوع ناراحت است و تلاش میکند به هر نحوی شده اُکان را به حرف بیاورد و با هم بازی کنند. بالاخره اُلی موفق میشود و آن دو برای هم برادرهای خوبی میشوند. در مدرسه هم دعوایی میشود و اکان به یاری اُلی میشتابد. اُلی خوشحال میشود و به آرزویش میرسد.
کودکی را به فرزندی قبول کردن با فرزندی را به دنیا آوردن خیلی فرق دارد. مادر گفته بود: کودکی را انتخاب میکنیم که پدر و مادر نداشته باشد. آن شب وقتی الی خواست بخوابد، مادر کنار تختش نشست و گفت: میگویند پدر و مادر اکان در یک حادثه رانندگی کشته شدهاند.
اکان یک ساعت پس از حادثه در بیمارستان به دنیا آمده است. مسئولان بیمارستان به دنبال اقوام نزدیک اکان گشتند اما او به جز یک پدربزرگ پیر کسی را نداشته است. پدربزرگ میخواسته او را به خانه ببرد اما به خاطر پیربودنش مسئولان به او اجازه ندادند. ناجار پدربزرگ قبول کرده تا اکان را در پرورشگاه بگذارند.