کار در ایستگاه راه آهن تموم شد سر کارگر مزد همه کارگر ها را داد در این میون تاجایی که می تونست سعی می کرد پول کمتری به اونا بده . کارگرها دسته دسته به این طرف و آن طرف پراکنده شدند عده ای از اونها به طرف خونشون راه افتادن ، عده ای هم به مهمون خونه ای که سرراه قرار داشت رفتند . کارگرها بعد از اینکه چایشون خوردن کمی گپ زدن بعد کوله پشتی هاشون را روی کولشون انداختن در حالی که با میخالکو خداحافظی می کردند رفتند . ..
نظر دیگران //= $contentName ?>
عالییییییی...
تشکر,لذت بردم...