در بخشی از کتاب میخوانیم:
«یکی از ترسناکترین روزهایی که طی عمرم گذراندم روزی بود که از کارم دست کشیدم و رسماً مدیر کارآفرین شدم. در آن روز این نکته را میدانستم که دیگر چیزی که از چک حقوقی منظم، بیمۀ سلامت یا طرح بازنشستگی نیست. دیگر نمیتوانم مرخصی بیماری بگیرم یا تعطیلات با حقوق داشته باشم.
از آن روز درآمد من صفر شد و سابقۀ نداشتن درآمد منظم از تجربیاتی بود که تا بحال در زندگیام مثل آنرا ندیده بودم. بعلاوه نمیدانستم چقدر طول میکشد تا بتوانم دوباره چک حقوقی سر ماه را در جیبم بگذارم... شاید سالها طول میکشید. لحظهای که از کارم دست کشیدم دلیل این را که چرا بسیاری از کارمندان هرگز به طرف مدیر مؤسس شدن نمیروند دانستم. دلیلش ترس از پول نداشتن است..... ترس از درآمد تضمین شده نداشتن است... و دلیلش نداشتن چک حقوقی منظم است. تعداد افرادی که بتوانند ساعات طولانی بدون دریافت پول کار کنند بسیار کم است. مدیران مؤسس با دیگران فرق دارند و یکی از فرقهایشان این است که آنها میتوانند چه پول باشد یا نه ذکاوتمندانه فعالیت کنند.
از همان روز که استعفا دادم مخارجم هم بالا رفت. بایستی برای شروع کار مدیریتی خودم پارکینگ، انباری اجاره میکردم و میز و لامپ و تلفن میخریدم و هزینهی سفرها، هتلها، تاکسی گرفتن، وعدههای غذا، کپی، خودکار، کاغذ، مهر، اقامت، سربرگهای حقوقی، پست، بروشور و وصولات و حتی قهوهای را که در دفتر مصرف میکردیم میپرداختم. بعلاوه بایستی به استخدام منشی، حسابدار، وکیل، حسابرس یا دفتردار، آژانس بیمهی تجاری و حتی خدمهی سرایدار میپرداختم. همهی اینها هزینههایی بودند که کارفرمایی خودم برای من تقبل کرده بود. تازه آن موقع متوجه شدم استخدام من به عنوان یک کارمند چقدر هزینهبر بوده است.»
کنگره :
HD62/5/ک94ن6 1392
نظر دیگران //= $contentName ?>
عالی...