بر رنگ و روی عاشق، منگر چو زرد بینی،
چون در حقیقت حال، او گلعذار باشد.
بس کارهای مشکل، آری! برآید از وی،
تا خادم رهش را این کار و بار باشد.
بیمار درد شهرت جان کاهد و نداند،
آن کس که شد غلامش، او شهریار باشد.
از فخر و ناز بگذر، در بارگاه حسنش،
زیرا که پایبوسِ یار افتخار باشد.
کنگره :
PIR8123 /ک424س7 1393