به مدرسه شبانه روزی پایتخت رفتم و پدر با رنجی بیشتر نیاز مالی ام را تأمین و حواله می کرد.اتاقی ساده و کوچک داشتم و آنچه بود کلاس بود و درس بود و امتحان.در شهری غریب که هر کس هزینه هایش را خود تأمین می کرد. یک بار حواله پدر نرسید و من، که پولم تمام شده بود، گرسنه و نیازمند غذا، خواستم خوراک سبزی بپزم. به سبزی فروشی نزدیک مدرسه رفتم و دسته ای سبزی طلب کردم...
کنگره :
PIR8044 /و76ب9 1392
شابک دیجیتال :
978-600-03-2513-8