زندگینامه داستانی شهید حجتالاسلام سید رضا کامیاب
آسمان روستا آبی بود و اشعه خورشید زمین را تیرباران می کرد. تیرهای گرما مانند سوزن بر تن مردم روستا می نشست و کار در زمین را طاقت فرسا کرده بود.
سیدعلی، تنها روحانی روستا، علاوه بر کار تبلیغ و ترویج دین، زمین کوچکی کنار روستا داشت. تنها مشغول کشاورزی بود اما نمی دانست چرا حالش بد است. کلافه شده بود. گرمای زیاد، عرق را از سر و رویش سرازیر کرده بود. گاهی علف های هرز را جدا می کرد و گاهی هیزم جمع می کرد...
کنگره :
DSR1626 /ک27د9 1386