هیچ آرزویی ندارم خشکیده رود امیدم
**
امشب، شب آرزوهاست من بیشتر ناامیدم
بسیار شب ها که تا صبح یک چشم اشک و یکی خون
نالیده ام در حضورت اما جوابی ندیدم
هر بار گنجینه غیب واشد ولی سوی مردم
شک نیست در رحمت تو، من دیر شاید رسیدم
هر آرزویی که کردم در سینه پرپر زد و مرد
من هم یکایک از آن ها جان کندم و دل بریدم
شاید صدایم ضعیف است شاید ملایک حسودند
شاید نگفتند با تو از رنج هایی که دیدم.
کنگره :
PIR8211 /ع842ج5 1391