خربزه ها بدطوری به او چشمک می زد. کمی هم که فکر کرد،
دانست هنوز سیرِسیر نشده است. بهتر بود کاری کند تا شکمش
به طور کامل سیر شود.
امّا چه کار می توانست بکند؟
تخمه های خربزه!
تخمه های خربزه اگر جویده شوند، مزه ی خوبی خواهند داشت.
با همین اندیشه تخمه ها را مشت کرد و به دهان ریخت. در همان
حال که آ نها را می جوید و دهانش لُف لُف صدا می کرد، به خودش
گفت: ««خیالم راحت شد.ا کنون نه خانی آمده و نه خانی رفته است. »»
کنگره :
PIR3996/د9الف801 1392