ما دو تا خواهر بودیم و یک برادر. خواهرم، مهین، بزرگ تر از من بود و برادرم، موسی، کوچک تر. زندگیِ آرام و مرفهی داشتیم. بی دغدغه و اختلاف. هر چه می خواستیم می خریدیم. هر وقت دل مان می خواست مسافرت می رفتیم. بابا راننده ی کامیون بود و بیش تر وقت ها در سفر. وقتی برمی گشت، هر غذایی بیرون خورده بود، برای ما هم می خرید. دوست داشت ...
نظر دیگران //= $contentName ?>
عالییییییییی و خیلی قشنگ🦋...