دزفول دروازهی خوزستان است و خوزستان دروازهی ایران. این را دزفولیها خوب میدانستند، عراقیها هم. از همان روزهای اول، مردم دزفول فهمیده بودند که باید بمانند، مقاومت کنند، شهید بدهند و مجروح شوند. آنها آموخته بودند که چگونه باید روزگار گذراند؛ وقتی موشکی از ناکجاآباد روی سرت میآید، یا گلولهی توپی یا هواپیمایی.
آنها میدانستند که فاصلهشان تا نبودن لحظهای است؛ به درازی لحظهی انفجار. شاید واژهی مقاومت برای دزفولیها معنی جدیدی یافته بود؛ معنایی که مرد و زنشان با هم آن را ساخته بودند.
این خاطرات بازخوانی گوشهای از دقایقی حقیقی است که سالیانی نه چندان دور بر مردم آن دیار گذشته است؛ بر مردمان دیار مقاومت.
کتابشناسی ملی :
م81-33944
کنگره :
DSR1628/ر9 6.ج 1381
نظر دیگران //= $contentName ?>
متاسفم برای نویسنده ی کتاب چرا که یه بچه ی ابتدایی هم میدونه دروازه ی خوزستان اندیمشک هست و اتفاقا روزنامه های...