قرار بود شری برای کمک نزد دوستش پم برود. شغل پم انجام خدمات و کارهای نظافتی بود. ولی این بار به دلیل بی عرضگی کارگرانش مجبور شده بود کار نیمه کاره آنهارا خودش تمام کند. یک انبار صنعتی که در حومه شهر قرار داشت می بایست خانه تکانی می شد. به معنی پاکسازی کامل بدون نقص و کاملا اساسی. درست مثل روز اول . شری ازاین بابت راضی به نظر می رسید . چند هفته بیشتر به ایام کریسمس نمانده بود ومی توانست برایش درآمد خوبی به همراه داشته باشد. وقتی بیرون رفت تا پم به دنبالش بیاید هنوز شب بود وستاره ها در آسمان مثل خورده شیشه سوسو می زدند...
نظر دیگران //= $contentName ?>
خوببود...