کتاب یک روز یک مرد بر اساس زندگی سردار شهید حاج داود کریمی توسط محسن مطلق نوشته شده است. مردی که ناشناس، شب ها به سنگرها سرکشی می کرد. فرماندهی که ناشناس به عنوان یک تیربارچی در خط مقدم جبهه امان را از دشمن می گرفت و آن آزاد مردی که بعد از اتمام جنگ در همان محله فقیر نشین شهر زندگی و به حرفه پیشین خود (تراشکاری) مشغول شده بود. باران، بنزین، ناشناس، رفتگر، توپ، و غریبه برخی از بخش های کتاب یک روز یک مرد می باشند.
حاج همت، پرده سنگر را کنار میزند و وارد می شود. صدای غرش توپ و خمپاره، لحظهای قطع نمی شود. از سر و وضع همت با آن پوتین های گِل گرفته و صورت خاکآلود، معلوم است که از خط میآید. چشم حاج داود به همت که میافتد، او را صدا میزند. ـ ابراهیم، بیا اینجا پیش خودم. همت با دیدن حاج داود سر از پا نمی شناسد. ـ اینجایی حاجی؟ این چه وضعیه، بچه ها توی خط حال بدی دارند. ـ میدانم، بقیه لشکرها هم اوضاعشان بهتر از شما نیست. کار گره خورده. همت با عجله پوتین هایش را از پا درمیآورد و کنار حاج داود آرام می گیرد. حاجی هم در کنار همت همین احساس را دارد. نگاهی به چهره خسته همت میاندازد و می پرسد: «جنگ سخت است! مگر نه؟» ـ خیلی، سخت تر از آنچه در رادیو تلویزیون و روزنامه ها می گویند.»