کتاب ترکش ها گرایم را گرفتند ،خاطرات شفیع شکوهی است که محمود مهدوی آن را تدوین کرده است .
شفیع اول پاییز سال 1344 در خانه شان ، در محله هفت تن یکی از محلات قدیمی اردبیل به دنیا آمد و پدرش که شاطر بود و ریش سفید مسجد محل ،اسمش را شفیع گذاشت .
اول ابتدایی را در مدرسه انقلاب اسلامی که نزدیک خانه شان بود ، خواند وتا کلاس پنجم آنجا بود . از کودکی به ورزش علاقه داشت و سال سوم ، بین مدارس ابتدایی اردبیل در مسابقه دو ومیدانی اول شد . شفیع با نادر ، کاظم و جمشید دیرین هم محله بود و کم کم داشت کرک نرمی پشت لب شان سبز می شدکه انقلاب به پیروزی رسید . یکی از شب های شهریور سال 1359 در پایگاه محل از جعفر جهازی می شنود که رادیو گفته عراق به ایران حمله کرده است . از ان لحظه شور وطن پرستی بردل و جان شفیع چنگ می اندازد و رهایش نمی کند .
شفیع شکوهی هفتاد و پنج ماه در جبهه بود و چهل درصد جانبازی دارد .او حالا به ورزش ادامه می دهد و درسال 1993 سه مدال طلا را در مسابقات جانبازان در انگلستان به دست آورده است. او فعلا مسول رفاه کارکنان شهرداری اردبیل است . خاطراتش در شانزده کاست ضبط شده است ولی می گوید بیشتر چیزها از یادش رفته است .
گزیده متن:
ناگهان سربازی از اتاق بیرون آمد و رگبار زد . فکر کردم تیر خورده ام . کمی کنار کشیدم .گلوله ها به دیوار اصابت کرد .دستم را به دیوار گرفتم و پریدم آن طرف . از گنجگاهی چند تا نارنجک گرفتم و یکی را به طرف عراقی انداختم . او دوید داخل اتاق .نارنجک منفجر شد .به حیاط رفتم و پشتم را به یکی از دیوارها دادم .صدای پچ پچه ای را از اتاقی شنیدم .از گنجگاهی نارنجک خواستم .او برایم نارنجک انداخت .ضامن نارنجک راکشیدم و به عربی گفتم :« بیایین بیرون »گفتم :«نارنجک دستمه .می خوام اون رو به طرفتون پرت کنم .»صدایشان را می شنیدم .ولی خبری از آن ها نبود.نارنجک را انداختم تو
شابک دیجیتال :
978-600-03-1889-5