کتاب جنایت و مکافات نوشته فئودور داستایوسکی و ترجمه مسعود درویشی میباشد و انتشارات کاگو آن را به چاپ رسانده است.
داستایفسکی در کتاب جنایات و مکافات داستان دانشجویی به نام «راسکولنیکف» را روایت میکند که مرتکب قتل میشود؛ بنا بر انگیزههای پیچیدهای که حتی خود او از تحلیلشان عاجز است. راسکولنیکف زن رباخواری را همراه با خواهرش که غیرمنتظره به هنگام وقوع قتل در صحنه حاضر میشود، میکشد و پس از قتل خود را ناتوان از خرجکردن پول و جواهراتی که برداشته، میبیند و آنها را پنهان میکند و خود نیز دچار آشفتگی و بیماری میشود. کار جوان داستان بعد از چند روز بیماری و بستری شدن در خانه، با این تصور که هر کس را که میبیند به او مظنون است، به جنون میکشد. در این بین او عاشق «سونیا»، دختری که بهخاطر مشکلات مالی خانوادهاش دست به تنفروشی زده بود، میشود. سرانجامِ این شخصیت مشهور ادبیات داستانی جهان به نام راسکولنیکوف چه خواهد شد؟
دانشجویی با استعداد به نام راسکولنیکف به فکره چارهای برای خلاصی از فقر و فلاکت زندگی اش است. او پس از اندیشه ها تصمیم اش را گرفته و برای سروسامان دادن وضعیتش دست به کار وحشتناکی میزند. در این هنگام سر و کله مادر و خواهرش در خانه پیدا میشود. پای کارآگاه نکته جو هم به ماجرا باز میشود و اینجاست که میفهمد راهی که انتخاب کرده راهی نیست که انتظارش را داشت.
رودیا راسکولنیکف روی تختخواب کهنه و مندرسش نشست و آپارتمان کوچکش را برانداز کرد. او در منطقهای فقیرنشین، در سنت پترزبورگ، زندگی میکرد. کاغذدیواریها کندهشده و فرشها نخ نما و پاره بودند. انگشتهایش را لای موهای
خرماییاش برد. چهگونه زندگیاش به این وضع فلاک تبار رسیده بود؟