آﯾﺎ ﭼـﯿﺰی وﺟـﻮد دارد ﮐﻪ ﺑﻪ آن ﻋـﻼﻗﻪ داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯿﺪ؟ ﺑﺎ ﺳـﺨﺖﮐﻮﺷﯽ و ﻋﺰم راﺳﺦ، ﻣﯽﺗﻮاﻧﯿﺪ ﺗﻐﯿﯿﺮی در دﻧﯿﺎ و ﭼﯿﺰﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ آﻧﻬﺎ ﻋﻼﻗﻪ دارﯾﺪ، اﯾﺠﺎد ﮐﻨﯿﺪ. ﻧﮑﺘﻪی ﮐﻠﯿﺪی اﯾﻦ اﺳﺖ ﮐﻪ ﻋﻠﯽرﻏﻢ ﺷﺮاﯾﻂ ﺳﺨﺖ ﯾﺎ روﺑﻪرو ﺷﺪن ﺑﺎ واﮐﻨﺶ ﻣﻨﻔﯽ دﯾﮕﺮان در ﺑﺮاﺑﺮ ﺗﻼشﻫﺎی ﺧﻮد، ﺑﻪ راﻫﺘﺎن اداﻣﻪ دﻫﯿﺪ. اﮔﺮ ﺑﻪ ﭼﯿﺰی اﻋﺘﻘﺎد دارﯾﺪ و ﻣﯽﺧﻮاﻫﯿﺪ ﺗﻐﯿﯿﺮ اﯾﺠﺎد ﮐﻨﯿﺪ، ﻣﯽﺗﻮاﻧﯿﺪ آن را اﻧﺠﺎم دﻫﯿﺪ!
زندگی نه برای ما، بلکه برای تمام مردم دنیا دارای فراز و نشیب ها و تلخی و شیرینی های تجربه آموز و حیات بخش است. ماجراهایی که می تواند شـادی آور یا غم افزا، عبرت انگیز یا سـرگرم کننده باشد. .ﺑﺎ ﺧﻮاﻧﺪن ﺳﺮﻧﻮﺷﺖ ﺧﻮﺑﺎن ﻓﺪاﮐﺎر در ﻣﺠﻤﻮﻋﻪ داﺳﺘﺎنﻫﺎی واﻗﻌﯽ ﮐﺘﺎب شما هم میتوانید قهرمان باشید ، ﻣﯽﺗﻮان ﺑﻪ ﺣﻘﺎﯾﻖ زﻧﺪﮔﯽ، ﺗﻼشﻫﺎ و ﺳﺮﮔﺮﻣﯽﻫﺎی اﻓﺮاد در ﺣﯿﺎﺗﺸﺎن ﭘﯽ ﺑﺮد و ﺑﺎ ﺑﻬﺮهﺑﺮداری ﺻﺤﯿﺢ از آﻧﻬﺎ، ﺑﻪ ﺳﻌﺎدت ﻓﺮدی و اﺟﺘﻤﺎﻋﯽ رﺳﯿﺪ.
ﭼﺸﻤﺎن ﺧﻮد را ﺑﺒﻨﺪﯾﺪ و ﻣﺮدی ﮐﻮﺗﺎهﻗﺪ را ﺗﺼﻮر ﮐﻨﯿﺪ ﮐﻪ ﻣﻮﻫﺎی ﺧﺎﮐﺴﺘﺮی و ﺳﻔﯿﺪ از ﺳﺮش ﺑﻠﻨﺪ ﺷﺪه و در ﻫﻤﻪی ﺟﻬﺎت رﺷﺪ ﮐﺮده. او ﺳﺒﯿﻞﻫﺎی ﺑﺰرﮔﯽ دارد و ﮐﺘﯽ ژوﻟﯿﺪه، ﺷﻠﻮار ﮐﻮﺗﺎه و ﺟﻮرابﻫﺎﯾﯽ ﺗﺎﺑﻪﺗﺎ ﺑﻪ ﺗﻦ دارد، اﻣﺎ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﯽ روی ﻟﺒﺎﻧﺶ اﺳﺖ و ﭼﺸﻤﺎﻧﯽ ﻋﻤﯿﻖ و ﻣﺘﻔﮑﺮ دارد. آﻟﺒﺮت اﯾﻨﺸﺘﯿﻦ ﺷﺒﯿﻪ اﯾﻦ ﺗﻮﺻﯿﻔﯽ ﺑﻮد ﮐﻪ ﺧﻮاﻧﺪﯾﺪ و ﺷﺎﯾﺪ ﻗﻀﺎوت او ﺑﺮاﺳﺎس ﻇﺎهـر ﺧﻨﺪهدارش آﺳﺎن ﺑﺎﺷﺪ، اﻣﺎ اﯾﻨﺸﺘﯿﻦ ﯾﮑﯽ از ﻣﺸﻬﻮرﺗﺮﯾﻦ داﻧﺸﻤﻨﺪان ﺗﻤﺎم دوران اﺳﺖ و ﺑﺴﯿﺎری از اﯾﺪهﻫﺎی ﺑﺰرگ او دﻧﯿﺎ را ﺗﻐﯿﯿﺮ داده اﺳﺖ! اﻣﺎ آﻟﺒﺮت اﯾﻨﺸﺘﯿﻦ از ﮐﺠﺎ آﻣﺪ؟ دوران ﺑﭽﮕﯽ او ﭼﻄﻮری ﺑﻮد؟ زﻧﺪﮔﯽ او چگونه بود؟
اﯾﻨﺸﺘﯿﻦ در 14 ﻣﺎرس 1879 در آﻟﻤﺎن ﺑﻪ دﻧﯿﺎ آﻣﺪ. آﻟﺒﺮت در ﮐﻮدﮐﯽ ﺳﺎﮐﺖ و ﺑﺴﯿﺎر ﺧﺠﺎﻟﺘﯽ ﺑﻮد. ﮔﻔﺘﻦ اوﻟﯿﻦ ﮐﻠﻤﺎﺗﺶ ﺑﯿﺸﺘﺮ از ﺑﭽﻪﻫﺎی دﯾﮕﺮ ﻃﻮل ﮐﺸﯿﺪ و واﻟﺪﯾﻨﺶ ﻓﮑﺮ ﻣﯽﮐﺮدﻧﺪ ﮐﻪ در او ﻣﺸﮑﻠﯽ وﺟﻮد دارد. آﻟﺒﺮت در ﮐﻮدﮐﯽ ﺑﺴﯿﺎر ﮐﻨﺠﮑﺎو ﺑﻮد و دوﺳﺖ داﺷﺖ ﺑﻪ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﺑﺎزی ﮐﻨﺪ. او دوﺳﺖ داﺷﺖ ﺑﻨﺸﯿﻨﺪ و ﻓﮑﺮ ﮐﻨﺪ و روﯾﺎﭘﺮدازی ﮐﻨﺪ و ﭼﯿﺰﻫﺎﯾﯽ را ﺑﺴﺎزد.
آﻟﺒﺮت ﻧﻮاﺧﺘﻦ وﯾﻮﻟﻦ را ﻧﯿﺰ دوﺳﺖ داﺷﺖ. او و ﻣﺎدرش اﻏﻠﺐ ﺑﺎ ﻫﻢ وﯾﻮﻟﻦ ﻣﯽﻧﻮاﺧﺘﻨﺪ. ذﻫﻦ آﻟﺒﺮت ﻫﻤﯿﺸﻪ در ﺣﺎل ﺗﺨﯿﻞ و ﺗﻌﺠﺐ در ﻣﻮرد دﻧﯿﺎی اﻃﺮاﻓﺶ ﺑﻮد. او ﺑﻪ ﻣﺪرﺳﻪ رﻓﺖ، اﻣﺎ ﭼﯿﺰﻫﺎﯾﯽ را ﮐﻪ ﺑﺮاﯾﺶ ﺟﺎﻟﺐ ﺑﻮد، از ﮐﺴﯽ ﯾﺎد ﻧﻤﯽﮔﺮﻓﺖ ﺗﺎ ﺧﻮدش ﺑﻪ ﺟﺴﺘﺠﻮ ﭘﺎﺳﺦ آنها ﺑﺮود.