دلشوره شیرین
- معرفی کتاب
- مشخصات کتاب
معرفی کتاب دلشوره شیرین
کتاب دلشوره شیرین، اثر اکبر صحرایی؛ به روایت زندگی شهید مرتضی جاویدی پرداخته که از زبان همسر شهید بیان شده است. روایتهای این اثر از شانزدهسالگی تا زمان به شهادت رسیدن ایشان در عملیات کربلای ۵، ادامه دارد.
«مرتضی جاویدی اعزامی تیپ المهدی سپاه پاسداران استان فارس بود. این تیپ در اکثر عملیاتهای بزرگ دفاع مقدس حضور داشت و نقطه عطف این تیپ گردان فجر به فرماندهی شهید مرتضی جاویدی بود. مرتضی ابتدا به عنوان تک تیرانداز عازم شد و در همان شروع کار مدیریت و فرماندهی خود را نشان داد. از فرماندهی دسته و گروهان، شهید جاویدی مسئولیتهای متعددی را بر عهده داشت و نهایتا تا زمان شهادتش یعنی سال ۶۵ فرمانده گردان فجر تیپ ۳۳ المهدی سپاه بود.»
گزیده کتاب دلشوره شیرین
اخراج
غروب که هوای جِلیان رو به خنکا رفت، مادر چراغ گردسوز نفتی را روشن کرد و در کنار دستم داخل اتاق گذاشت. شادی و سَرخوشی را به خوبی در صورتش دیدم. به گمانم دودل بود و چیزی را پنهان میکرد. قدری دستدست کرد و بالاخره دل به دریا زد، پیش آمد، دو طرف شانهام را گرفت و صافم کرد. لبخند را چاشنی لبش کرد و حرفش را ریخت بیرون: «دخترم، فاطمه خانوم تو رو واسۀ مرتضی خواستگاری کرده.»
دلم هُری ریخت. بیاختیار گفتم: «ب...ب...برا م...م...مرتضی؟»
- بله، آمنه جون، واسۀ پسرخاله مرتضی.
تنم گُر گرفت و خون با ضربان تندتری به قلبم ریخت و تاپتاپ زد. حالتی پیدا کردم که تا آن موقع تجربه نکرده بودم: ازدواج؟ اونم توی پونزدهسالگی...؟
شوهرداری...؟ خونه...؟ بچه...؟ مرتضی...؟ اولینبار بود که به خودم اجازه میدادم به جوان نامحرم فکر کنم. ازدواج و رؤیاهای آینده با سرعتِ نور، ذهنم را مشغول کرد. با خودم که خلوت کردم و بیشتر به مرتضی فکر کردم، اتفاق چند سال پیش مدرسهٔ پروین اعتصامیِ روستا پیش چشمم زنده شد.
- آمنه روستایی؟
- بله خانوم؟
از پشت نیمکت چوبی کلاس بلند شدم. خا نم اشرافی، معلم کلاس پنجم ابتدایی، چشم سرمهکشیده و ابروی نازککردهاش را درهم کشید و غضبناک قدم اول را برداشت:
- دست از اُملبازی برنمیداری؟ مگه نگفتم روسری قدغنه؟.. .