وقتی که بچه بودم اسکله برایم مکان امید بخشی به حساب می آمد می توانستی در امتداد آن قدم بزنی و جلوتر جلوتر بروی و در حالی که گستره دریایی سربی رنگ زیر پایت بود در انتها اسکله هم به پایان برسی . همیشه وقتی آنجا می رسیدیم پدرم می گفت : خوب دیگه رسیدیم او از آن دسته آدمها بود که از رسیدن به مقصد لذت می برد درون پوییون اسکله چیزهای فراوان وجود داشت که از بیرون نمی توانستیم تصورش را هم بکنی...
نظر دیگران //= $contentName ?>
قشنگ ودرام بود....
ممنون...