او همیشه گرمش هست من همیشه سردم. تابستان که براستی هوا گرم است جز اینکه گلایه کند بسیار گرمش است کار دیگری نمی کند . و از اینکه می بیند من شب ژاکت می پوشم کلافه می شود . او برخی زبانها را خوب می تواند صحبت کند من هیچ زبانی را بلد نیستم خوب صحبت کنم . او حس جهت یابی خوبی دارد من اصلا در شهر خودم هم گم می شوم وباید برای بازگشت به خانه خودم پرس و جو کنم . او از پرس و جو نفرت دارد وقتی با اتومبیل به شهر نا آشنایی می رویم دوست ندارد پرس و جو کنیم. و به من حکم می کند که نقشه شهر را نگاه کنم. من بلد نیستم نقشه های شهر را نگاه کنم از آن دایره های قرمز گیج می شوم و او عصبانی می شود. او عاشق تئاتر نقاشی و موسیقیست خصوصا موسیقی من از موسیقی هیچ سر در نمی آورم. نقاشی برایم کم اهمیت است و در تئاتر دلتنگ می شوم .
کنگره :
PIR8184 /ر9ق6 1391
نظر دیگران //= $contentName ?>
قشنگه واقعیتی تلخ...
خیلی خوبه هرکسی بتونه تفاوتها وشباهتهای خودش وهمسرش رابه این خوبی توصیف کند.صدای گوینده هم عالی بود....