هنر چیست؟ کتابی است نوشته لئو تولستوی به سال ۱۸۹۷ که وی در آن به مبارزه با نظریات زیبایی شناسانهای میپردازد که هنر را با اصطلاحاتی چون خوبی، حقیقت و بخصوص زیبایی تعریف میکنند. از نظر تولستوی هنر در زمان وی رو به فساد و انحطاط بود و هنرمندان نیز در سردرگمی و گمراهی بودند.
کتاب حاضر که با ترجمه کاوه دهگان و به همت انتشارات امیرکبیر وارد بازار شده است، از دو ویژگی جالب توجه برخوردار است: نخست اینکه مقولهای مهم و بحثانگیز مانند هنر را تحت عنوان «هنر» چیست؟ به گونهای اساسی و بنیادی در پی شرح و بسط تجزیه و تحلیل و پاسخگویی برآمده است، البته در این زمینه هنوز جای سخن بسیار است به حدی که میتوان گفت اساساً زمینه چنین بحثی در جامعه ما تاکنون همچنان بکر باقی مانده و علیرغم همه آنچه صاحبان اندیشهها و دیدگاههای گوناگون مطرح کردهاند، در این مورد نیاز به کندوکاو هر چه بیشتر احساس میشود. دیگر آنکه در این کتاب کمی به بررسی مقوله فوقالذکر پرداخته است که خود از هنرمندان شهیر و صاحبنظران بزرگ تاریخ معاصر به شمار میرود. به عبارت دیگر اگر این کتاب موضوعاً هم چندان با اهمیت تلقی نشود، حداقل از نقطه نظر انتساب به یک هنرمند و نویسنده معروف و مؤثر در تاریخ ادبیات ملت روس میتواند دارای اهمیتی بسزا باشد.
تولستوی در کتاب هنر چیست؟ نظریات زیباییشناسانهای را که در اواخر قرن هجدهم و در طول قرن نوزدهم به کمال رسیدن،د بسط میدهد و آراء واقعگرایانه (که از زمان افلاطون بنیان نهاده شد و به آراء تقلیدی به عنوان مهمترین موضوع توجه دارد) و سطحی کسانی را که هنر و لذت را به هم پیوند میدهد، نقد میکند. الحاقات تولستوی به نظریات موجود (که اهمیت احساس را در هنر مورد تأکید قرار میدهند) ارزش ارتباط مؤثر را محور بحث هنری خویش قرار میدهد که منجر به رد کردن هنر بد و جعلی میشود، زیرا این هنرها برای جامعه مضرند تا آنجا که توانایی مردم را برای تمیز دادن هنر خوب از بد تهدید میکنند.
تولستوی هنر را از غیر هنر (هنر جعلی) جدا میکند. هنر باید یک ارتباط احساسی مشخص بین هنرمند و مخاطب ایجاد کند: طوریکه مخاطب را تحت تأثیر قرار دهد. بنابراین هنر واقعی باید ظرفیت لازم برای متحد کردن مردم از طریق ارتباط را داشته باشد. (بنابراین نامفهومی و غیرواقعی بودن ارتباط، هنری بیارزش است.) این ادراک زیبایی شناسانه تولستوی را به این سمت برد که معیارهایی را که مشخص میکند دقیقاً کار هنر چیست، وسعت بخشد. او اعتقاد داشت که درک هنر شامل هرگونه فعالیت انسانی میشود که شخصی به وسیله نشانههای بیرونی از خود بروز داده و احساساتی را که قبلاً تجربه کرده نمایش میدهد. تولستوی برای این ادعا مثالی میزند: پسرکی که احساس ترس را پس از مواجهه با یک گرگ تجربه کرده، از تجربهاش برای تحت تأثیر قرار دادن دیگران (به منظور وادار کردن آنها به احساس حالتی که او تجربه کردهاست) استفاده میکند. این مثال بسیار خوبی از کار هنر است. این هنر، به خاطر داشتن عنصر ارتباط، یک هنر خوب است زیرا واضح، آشکار و صادقانهاست و حتی هنری فوقالعادهاست، زیرا بر یک احساس (احساس ترس) متمرکز شده است.
جامعهای که محصولات هنر در آن پدید میآید و مورد حمایت قرار میگیرد، لازم است بداند که هر آنچه بدین عنوان عرضه میگردد، واقعاً هنر است؟ و هر آنچه هنر است، همچنان که در جامعه ما گمان میرود، یکسره خوب است؟ و اگر خوب است، مهم و سزاوار همه آن قربانیهایی هست که بنام آن میطلبند؟ بیش از همه دانستن این موضوع بر هر یک از هنرمندان فرض است؛ تا هنرمند اطمینان یابد که کار او واجد معناست و ناشی از حماقت جماعت کوچکی نیست - جماعتی که هنرمند در میان آن به سر میبرد و در او اعتقاد کاذبی بر میانگیزد که به کاری نیکو دست زده است و آنچه را که به شکل کمک برای حیات پرتجمل خویش از مردم دیگر میگیرد با آثاری که هم اکنون میسازد، تأدیه و تصفیه خواهد شد.
ازاینرو، پاسخ بدین پرسشها، در دوران ما، اهمیت مخصوصی دارد. پس این هنر، که گمان میرود برای بشریت تا آن حد مهم و ضرور است که به خاطر آن میتوان آن قربانیها را نه فقط از لحاظ کار و حیات انسانی، بلکه از نظر سعادتی که هنر برای آن ساخته شده است داد، کدام است؟هنر چیست؟ چگونه است؟ هنر چیست؟