نود و سه نام آخرین رمان ویکتور هوگو، نویسندهٔ و شاعر فرانسوی است که نخستین بار در سال ۱۸۷۴ منتشر شد. به تعبیر منتقدان، تابلویی خیرهکننده و حماسی از انقلاب کبیر فرانسه است. نام رمان تلخیصی از سال هزار و هفتصد و نود و سه است که چهارمین سال انقلاب فرانسه میباشد؛ سال سرشار از تلاطمات سیاسی که برجستهترین آنها اعدام لویی شانزدهم (در ژانویه) و اعدام ملکه ماری انتوانت در اکتبر همان سال است. سه قهرمان اصلی این رمان نمایانگر منشهایی با ارزشهای اخلاقی طبقات خویش هستند : مارکی دولانتناک از اشراف سالخوردهای با خلقوخوی عبوس است که بر مسئولیتهای طبقهی حاکمه اگاهی دارد و آنها را به عهده میگیرد. سیموردن نمایندهی ملت است که اشتیاق او به بازیافتن کرامت انسان سبب میشود تا نمایندگان کنوانسیون را برانگیزد؛ و سرانجام گوون نجیبزادهایست که پیوستنش به صفوف ملت ، تجسم کوشش بلندنظرانهی طبقهای در شرف اضمحلال است که در راه تجدید حیات خویش تلاش میکند. این هر سه، پیوندی یک دلانه با یکدیگر دارند، اما پیوندی ک به رقم ژرفای آن هیچ نتیجهای دربر ندارد، چرا که روشهای هر یک جدای از دیگریست و همین چالش است که روند حوادث را به پیش میبرد.
درختان راج و گوجه وحشی، سرخسها و پرچینهایی که از ریشه درختان به وجود آمده و مانع عبور عابرین بود، تمشکهای مرتفع، همه و همه مانع از آن بود که انسان ده قدمی خود را رؤیت کند. هر لحظه از میان شاخهها کلنگی یا یک مرغ آبی دیگر میگذشت که عبورش حاکی از نزدیک مرداب بود. افراد پیش میرفتند؛ در این حال نمیدانستند چه در پیش است. نگران بودند از چیزی که جستجویش میکردند، وحشت داشتند؛ گاهی به جایی میرسیدند که قبلاً اردویی اطراق کرده بود، زمانی در اطراف خود اثر عبور اردو و محل حریقزدهای میدیدند. یک وقت علفهای لگدمال شده و موقع دیگر چوبی که به شکل صلیب در خاک فرورفته و یا شاخهای که خونآلود بود، توجهشان را جلب میکرد. یک جا غذا خورده بودند، یک جا عبادت کرده بودند، یک جا زخم مجروحین را بسته بودند، ولی آنها که گذشته بودند، محو شده بودند.