کتاب موش ها و آدم ها نوشتهی جان اشتاین بک و ترجمه پرویز داریوش میباشد و انتشارات امیرکبیر آن را به چاپ رسانده است.
داستان کتاب موش ها و آدم ها در سالهای رکود آمریکا اتفاق میافتد و قسمتی از این کتاب براساس خاطرات نویسنده نوشته شده است. جرج میلتون و لنی اسمال دو دوست هستند که در آخور اسبها مهتری میکنند و از این طریق زندگی خود را سپری میکنند. این دو دوست ویژگیهای بسیار متفاوتی دارند و آرزوی قدیمی هر دویشان خریدن جایی است که بتوانند در آن خرگوش پرورش دهند.
در چند میلی جنوب سوله داد، از کنار تپ های رودخانۀ سالیناس، عمیق و سبز رنگ جریان دارد و به دریاچه ای فرو می ریزد. آب آن گرم است، زیرا پیش از آنکه به دریاچه فرو ریزد، از روی شن های زرد و گرم و از زیر اشعۀ خورشید می گذرد.
یک سوی رودخانه، سراشیبهای زرین تپههای پیچاپیچ رو به کوه سرسخت و سنگی گابیلان کشیده شده است، اما آن سو که دره است، کنارۀ آب را خطی از درخت گرفته، درخت های بید که هر سال به هنگام بهار سبز و شادابند و هنوز آثار لطمه های سیلاب های زمستانی را بر بند های برگ های زرین حفظ کرده اند و درخت های چنار که با شاخه ها و جوانه های سفید و رنگارنگ و آرام بر فراز استخر طاق زده اند. آن سو که ساحل پر شن است، برگ ها به زیر درخت ها، چنان درهم و به هم فشرده اند که اگر مارمولکی بخواهد از آنجا بگذرد، سروصدای فراوانی خواهد کرد. خرگوشها به هنگام غروب از زیر بوتههای جاروب بیرون میآیند تا روی شنها بیارامند.