کتاب لبه تیغ به نویسندگی سامرست موآم و ترجمه ی مهرداد نبیلی می باشد و توسط انتشارات امیر کبیر منتشر و روانه بازار کتاب شده است.
لبه تیغ کتابی است که سرگذشت جوانی که یکی از دوستانش در جنگ جهانی اول به خاطر او کشته میشود، را روایت می کند. این حادثه او را تکان میدهد و به جستجوی جواب مسائل ابدی برمیانگیزد: خدا چیست؟ چرا درد وجود دارد؟ غرض از زندگی و مرگ چیست؟ برای یافتن جواب، دست از یار و دیار میکشد و به سیر آفاق و انفس میپردازد، در مطالعهی حکمت غرق میشود، ریاضت میکشد، تا سرانجام برای پرسشهای دل بیآرام خویش پاسخی مییابد.
الیوت هنگامی که برای نخستین بار به اروپا آمد، چند معرفی نامه به چند زن با نفوذ آمریکایی همراه داشت و پس از آن نیز در اثر روابطی که با بزرگان کیسه تهی فرانسه و انگلستان قرار کرده بود، توانسته بود موقعیت اجتماعی خود را خوب حفظ کند. روزی که در جوانی به پاریس قدم نهاد، اصل و نسبش در آن ها که به نامشان معرفی نامه آورده بود موثر افتاد، زیرا خانواده او یکی از خانوادههای کهن ویرجینیا بود و الیوت خود را از سوی مادر به یکی از امضا کنندگان اعلامیه آزادی آمریکا منسوب میدانست.
او بیش از دو سال در اروپا نمانده بود که در لندن و پاریس همه کسانی را که یک آمریکایی جوان میتوانست بشناسد میشناخت. آن چند زنی که او را برای نخستین بار به اجتماع آشنا کرده بودند از این که میدیدند دایره آشنایان او این همه گسترده سخت در شگفت میشدند.
الیوت سر خود را به طبقات اشرافی میچسباند و در این کار کوچکترین شرم در خود احساس نمیکرد. جنگ ۱۹۱۴ برای او فرصتی بزرگ پیش آورد. با آغاز جنگ الیوت به رسته آمبولانس پیوست و مدتی در فلاندر و سپس در واگن خدمت کرد و پس از یک سال با نشان لیاقت بازگشت و در پاریس، در سازمان صلیب سرخ برای خود جایی گشود. اکنون که دیگر وضع مالیش خوب شده بود و در کارهای نیکی که مورد حمایت سرشناسان بود سهیم میشد. رفته رفته در دو باشگاه بسیار زبده پاریس عضو شدم با سرشناسترین زنان پاریسی صمیمیت پیدا کرد.
الیوت را تا سال بعد، در آغاز تابستان هنگامی که به لندن آمد دیگر ندیدم. پس از این مدت وقتی با هم روبرو شدیم از او پرسیدم که آیا لاری دست آخر به پاریس رفته است یا نه. معلوم شد رفته است. الیوت به خشم از او یاد کرده گفت: من تا زمانی ته دل خود نسبت به پسرک احساس همدردی میکردم و از این که میخواست یکی دوستان از راه در پاریس بگذراند به او حق میدادم و حاضر بودم در پاریس راهنمای او بشوم. به او گفته بودم به محض ورود مرا با خبر کند اما تنها هنگامی از آمدن او خبردار شدم که لوئیزا در نامهای به من نوشت لاری مدتی است در پاریس است. به آدرسی که لوئیزا در نامه خود داده بود به او کاغذی نوشتم و از او دعوت کردم شبی به شام بیاید و با عدهای که به نظر من شناختنشان برای او لازم بود آشنا شود. میخواستم اول برای امتحان او را با چند خانواده نیمه فرانسوی و نیمه آمریکایی آشنا کنم. میدانی به دعوت من چه پاسخ داد؟ نوشت از آمدن معذور است چون با خود لباس نیاورده.
نسخه چاپی کتاب لبه تیغ در فراکتاب موجود می باشد. شما می توانید با سفارش این کتاب از طریق سایت و یا نرم افزار فراکتاب، از مطالعه آن لذت ببرید.
نسخه الکترونیکی کتاب لبه تیغ در فراکتاب موجود می باشد. شما می توانید با دانلود نسخه الکترونیکی این کتاب از طریق نرم افزار فراکتاب، از مطالعه آن در کتابخوان فراکتاب لذت ببرید.
مشخصات کتاب لبه تیغ در جدول زیر آورده شده است:
مشخصات | |
ناشر: | امیرکبیر |
نویسنده: | سامرست موآم |
مترجم: | مهرداد نبیلی |
تعداد صفحه: | 454 |
موضوع: | رمان خارجی، داستان خارجی |
قالب: | چاچی و الکترونیک |