کتاب قلبی که میتپد، اثر راب دلینی با ترجمه علی قانع؛ در رابطه با «از دست دادن فرزند» میباشد. که خود نویسنده با این درد آشنایی داشته، زیرا که وی فرزند دو سالهی خویش، به نام «هنری» را بر اثر تومور مغزی از دست داده است.
من بیشترِ روزها در برکهای نزدیک خانهمان شنا میکنم. در اطراف لندن برکههای پراکندۀ زیادی در اندازههای مختلف وجود دارد که از خوششانسیِ من، چندتایی از آنها به قدری نزدیکِ محل زندگیام هستند که اگر بخواهم، میتوانم مسافت کوتاهی را بدوم یا کمی دوچرخهسواری کنم و در نهایت، در یک محیط طبیعی تَنی به آب بزنم. مدیریت برکۀ مورد علاقۀ من به عهدۀ مسئولان شهری است. اگر در یک جلسۀ توجیهی کوتاه شرکت کنید، هشت پوند به آن ها بدهید و کلاه شنای نارنجی بپوشید، به شما اجازه میدهند که در آن برکه شنا کنید.
عرض برکه تقریبا یک و نیم کیلومتر است و با برجها و ساختمانهای مسکونیِ جدید و لوکس احاطه شده. یک بار در حالی که شنا میکردم، حواصیلی که قورباغۀ مُردهای را در دهان داشت، از روی سرم پرواز کرد. وقتی به خانه برگشتم و ماجرا را برای پسر چهارسالهام تعریف کردم، او گریه کرد و گفت آن قورباغه دوستش بوده!.. .