کتاب سه خواهرون روایت زندگی هشت زن از سه نسل است که به قلم مریم قربانزاده به رشته تحریر درآمده و نشر ستارهها آن را به بازار کتاب عرضه کرده است.
در مواجهه با کتاب های ایثار و شهادت و دوران آزادگی و دفاع از سرزمین، همیشه با چنین سوالی مواجه می شویم؛ البته نه، برای خواندن هر کتابی باید چنین سوالی از خود بپرسیم که چرا این کتاب را باید بخوانیم!
و حالا؛ چرا باید کتاب سهخواهرون را بخوانیم؟
سهخواهرون پشت صحنه خانوادگی مقاومت ملی ایرانیان در هشت سال دفاع مقدس را به تصویر میکشد. این کتاب نشان میدهد فضای معنوی و حماسی خطوط مقدم جبههها ریشه در خانه و خانواده ایرانی دارد و از آنجا به کوچه و محله و خیابان سرریز میشود و عزم جبهه میکند.
نسخه الکترونیک کتاب سه خواهرون را می توانید از طریق نرم افزار فراکتاب دانلود کرده و سپس در کتابخوان فراکتاب به مطالعه آن بنشینید.
به همه علاقهمندان به ادبیات پایداری و روایت زندگی خانواده شهدا.
قصه کتاب سه خواهرون روایت زندگی خانواده بزرگی در محله دریادل مشهد است؛ خانواده پرجمعیت و بیستنفره حاج قاسم دهقانی. داستان از هشتاد سال پیش و با فصل دومادرون که روایت زندگی دو مادر خانواده است شروع میشود. فضهخانم و صدیقهخانم از ازدواج و زندگیشان با حاجقاسم و دردسرها و شیرینیهای بزرگ کردن هفده کودک و نوجوان قدونیمقد میگویند. بعد از آن ها در فصل «سهخواهرون» کتاب به ایستگاه زندگی سه دختر خانواده یعنی فاطمه و محبوبه و منصوره میرسد. سه خواهری که هر سه همسرانشان را در سالهای دفاع مقدس از دست میدهند و به خیل خانوادههای صبور شهدا میپیوندند. در فصل پایانی نیز کل داستان را از زبان سه دختری که از سه شهید این خاندان یعنی شهیدان رفیعی، بافندگان و عابدینی به یادگار ماندهاند میخوانیم.
سال ۶۸ امام بهرحمتخدا رفت. دریادل ولوله شد. مثل سالهایی که خبر شهادت مردهای خانه آمد یتیمی ما دوباره از سر گرفته شد. بچهها را برداشتم و برای چهلم امام به تهران رفتیم. هر چقدر بقیه گفتند بچهها را نبر، اذیت میکنند، اذیت میشوند، قبول نکردم. گفتم باید ببرمشان. از وقتی کوچک بودند هر جا دعا و زیارت و مراسم بود میبردمشان. شب جمعه دعای کمیل، صبح جمعه دعای ندبه، زمستان و تابستان. گاهی بیدارشان میکردم وسط برف و سرما میرفتیم دعای ندبه. خانم بزرگ میگفت: «بیدارشان نکن. من پیششان میمانم، خودت تنها برو.» میگفتم: «نه! دعا و مناجات برای همینهاست نه من و شما. اینها باید راهشان را گم نکنند. چند ماه بعد از ارتحال امام اسرا آزاد شدند. خبر خوشی بود برای خانوادهها، کل کشور غرق شادی بود. آزاده ما هم میآمد تا حرف آخر را درباره آقارفیعی بزند. عباسِ داییقاسم که آزاد شد اول به دریادل آمد. اول خواسته بود بچههای شهید رفیعی را ببیند. عباس تعریف میکرد که وقتی محاصره میشوند تیر به سر آقای رفیعی میخورد و به زمین میافتد. عباس چفیه خودش را در میآورد و زیر سر آقارفیعی میگذارد. همه مدارک شناسایی را هم از جیبهای آقا رفیعی برمیدارد و با یک نارنجک از بین میبرد. خودش هم پشت بوته های خار پنهان میشود، اما پیدایش میکنند.
با توضیحات عباس برای ما هم قطعی شد آقارفیعی شهید شده، اما باز هم منافقین دستبردار نبودند. زنگ میزدند به خواهرهای ابوالفضل و یا به خانه ما که رفیعی را فلانجا و فلان شهر عراق دیدهایم. جوری به هم میریختیم که بندبند تنمان از هم باز میشد. خدا لعنتشان کند و از جنایاتشان نگذرد.
نسخه چاپی کتاب سه خواهرون را می توانید از طریق سایت و یا نرم افزار فراکتاب خریداری کنید . پی از دریافت از خواندن آن لذت ببرید.
مشخصات کتاب سه خواهرون در جدول زیر آورده شده است:
مشخصات | |
ناشر: | ستاره ها |
نویسنده: | مریم قربانزاده |
تعداد صفحه: | 128 |
موضوع: | داستان ایرانی، شهدا |
قالب: | چاپی و الکترونیک |
نظر دیگران //= $contentName ?>
سلام لطفاً الکترونیکی قرار دهید تشکر...