کتاب بیتابیام درد میکند با شدت نور نوشته سرکار خانم سپیده نصیری منتشر شده در نشر متخصصان است.این کتاب، در قالبهای شعری نو نیمایی، شعر سپید و چند قطعه شعر کلاسیک شامل غزل و دوبیتی سروده شده است.
بیگمان شعر، یکی از گونههای شاخص ادبی و شاخهای از هنر است که برای به اشتراک گذاردن ایدهها و عقاید، احساسات، افکار و عمق اندیشه، به خوبی میتوان از آن بهره جست و در حقیقت میتوان آن را راهی دانست به سوی تفکر، احساس، منطق و خیال. شعر زبانیست که با آن میتوان گاه از دغدغههای دنیای روزمره جدا شد و گاه خود را پرندهایی دید که بر فراز دنیایی پر از ایجاز و احساس پرواز میکند و جهانی را در آن به تصویر کشید که غالبا از دید سایرین مخفی مانده است.
سپیده نصیری، شاعری است که از دل اندیشهها ناب برخاسته و رویاها و اندیشههایش را در کتاب خود به نام بیتابیام درد میکند با شدت نور، با ادیبان و ادب دوستان و دوستداران شعر و شاعری، به اشتراک گذارده است. او علاوه بر شعرهای سپید و نیمایی و کلاسیک، در حوزهی شعر و داستان و ادبیات کودک و نوجوان نیز فعالیت دارد.
از این شاعر مجموعهی دیگری به نام دلتنگیهایی که به جای قهوه مینوشم ( چاپ اول: بهار 1403) توسط انتشارات متخصصان منتشر شده است.
سپیده نصیری، نویسنده، شاعر, مترجم, معلم پایه اول ابتدایی، متولد 1358 شهرستان رودسر، دانشآموختهی مهندسی محیط زیست، مترجمی زبان انگلیسی و کارشناسی ارشد آموزش زبان انگلیسی است.خواندن این مجموعه شعر را به همهی دوستداران شعر و ادب پیشنهاد میکنیم.
چگونه بیدار کنم، شاعر خفته را؟!
چگونه بیدار کنم
شعر را،
شاعر خفته در پستوی زمان
و اندیشههای نوین دیروز و امروز؟؟
چگونه بیدار کنم شعر را
که دست هایم سرشار شود
از جادوی سبز قلم
و نگاهم پر شود
از دانه به دانهی واژههایی که میخوانند
آواز حقیقت را...
کلمات رژه میروند جلوی چشمانم
و اندیشه
چه زیبا سان میبیند!!
از کجا تا ناکجا
همگی تبلور شعر است
رویش کلمات از اندیشهی به خاک نشسته، در گذر سالیان؛
زمزمهی آوای هستی،
و نوای کوبش ثانیه
بر پهلوی زمان...
آه، بگویید به من
چگونه بیدار کنم شعر را،
شاعر خفته در پستوی زمان
و واژههای سبز حقیقت را...
صبور
نگران من نباش
ناشکیبا نیستم؛
جان من! راحت برو
بی تو تنها نیستم!
خوب من! خوب ببین
همه چیز اینجا هست
تو خیالت تختِ تخت
قلبم اصلا نشکست!!
بوی عطرت در فضا،
مینوازد شامهام
خاطراتت میچکد
جای جای خانهام.
قاب عکس خالیات
همدمی همیشگیست
یا که این باران اشک!!
ــ که از سر دلتنگیست ــ
تو برو بی من، برو
بی تو تنها نیستم
جانم! «عشقت» با من است
اهل حاشا نیستم...