کتاب آرییتا نوشتهٔ جان کنیتل با ترجمه پرویز شهدی در انتشارات مجید (به سخن) به چاپ رسیده است. این رمان در سال ۱۹۵۷ منتشر شده است. جان کنیتل، قلم زیبایی دارد، ساده و روان مینویسد، با داستانها و آثارش شهرتی جهانی کسب کرده و کتابهایش به اکثر زبانهای دیگر ترجمه شدهاند.
داستان آرییتا در مراکش میگذرد، در شهر شلوغ و پُرجنبوجوش کازابلانکا. آرییتا، زن جوانی آلمانی با اعصابی ظریف و حساس، همسر کارخانهدار بسیار ثروتمند، خشن و مستبدی است. آرییتا بهخاطر اخلاقهای ناپسند و رفتار خشونتآمیز شوهرش، میگریزد و به قصد رفتن به جنوب مراکش و سکونت در ویلای کوچکی که آنجا دارند، سوار اتوبوس میشود. در یکی از ایستگاههای بینراهی، فریفتهی زیباییها و هوای خوش دهکدهای در آنجا میشود و تصمیم میگیرد در مهمانسرای کوچکش اقامت کند. این دهکده مکانی است که سرنوشت آرییتا رقم میخورد و درگیر با رویدادهای پیچیده و خطرناک، به عشق و زندگیای که مورد علاقهاش بوده، میرسد.
نزدیک ظهر خودرویی کنار استخر، در باغ روبهروی در ورودی ساختمان ایستاد و زنی نهچندان جوان و نه مسن، با ظاهری ورزشکارانه و نیرومند از آن پیاده شد، با گامهای سبک از پلههای جلو ساختمان بالا رفت و زنگ را بهصدا درآورد. نامش السا اولبراند بود. ملیت سوئدی داشت و از سالها پیش در کازابلانکا زندگی میکرد و شوهر فوتشدهاش نمایندهی شرکت سوئدی حملونقل دریایی بود.
پساز فوت شوهرش، مؤسسهای برای مشتومال و توانبخشی و پرورش اندام تأسیس کرد و با دیپلمی که در این رشته از آکادمی سوئد داشت، بهزودی بهویژه میان جامعهی پزشکی و بهدلیل کاردانی، وقار، شخصیت و درستکرداریاش از شهرت خوبی برخوردار شد. سهسال پیش خانم روزیدس را که دچار پیچیدگی مچ پا شده بود، مداوا کرده و از آن پس روابطی دوستانه با او و دوستانش برقرار کرده بود. میشد گفت که درحالحاضر او بهراستی یکی از کمیابترین دوستان صمیمی خانم روزیدس بود.