کتاب پیامبر و خروسی که دلتنگ بود حاوی داستانی آموزنده درباره پیامبر(ص) و رابطه ایشان با حیوانات است که برای کودکان گروه سنی (ب) به نگارش در آمده است. در داستان «خروس دلتنگ» میخوانیم: حضرت محمّد(ص) به همه موجودات، حتی اسباب و وسایلش محبّت داشت. آنها برای او مثل یک دوست بودند و مانند دوستانش هر کدام دارای نام و نشانی بودند. ابر سرخ کوچک، آهو بچّه، شب کوچک، بهترین بهترینها، القابی بود که پیامبر(ص) به گوسفند، الاغ و شتر خود داده بودند. خروس سفید با شنیدن این القاب غوغایی در دلش به پا شد و بسیار ناراحت شد از اینکه پیامبر برای او اسمی برنگزیده است. این موضوع را با بقیه حیوانات در میان گذاشت. آنها به او گفتند که هر روز صبح پیامبر(ص) تو را به نامهای نیکویی چون خروس سحری، دوست راستگوی من و... میخواند. خروس از شنیدن این اسمها بسیار خوشحال شد و از فردا صبح گوشهایش را تیز کرد تا این اسامی را از زبان پیامبر(ص) بشنود.
فقط خروس سفید بیدار بود و هنوز با خودش چون و چرا میکرد؛ پس چرا، چرا پیامبر (ص) برای او نامی انتخاب نمیکرد. شاید او را دوست نداشت. خروس سفید هرچه میکرد، خواب به چشمش نمیآمد. خروس سفید بال بال میزد، این پا و آن پا میکرد. آههای بلند میکشید. گوسفند که نزدیک او بود، گفت: خروسک چه شده؟ چرا این قدر نا آرامی ... تا خواب به چشمم میآید ... آن را پرواز میدهی. نکند که فکر میکنی صبح شده ... ؟