کتاب فسقلی نوشته طیبه شامانی در انتشارات امیرکبیر به چاپ رسیده است. هیچکس فسقلی کوچولو را نمیچید. او خیلی صبر کرد تا شاید بزرگ شود؛ ولی فایدهای نداشت. آقای باغبان همه خواهرها و برادرهایش را چید و برد؛ اما فسقلی همچنان روی شاخه ماند. سرانجام روزی باغبان او را از شاخه جدا کرد؛ ولی فسقلی را کنار بقیه انارها، داخل سبد نگذاشت!
آقای باغبان هر روز میآمد و سیدش را پر از خواهرها و برادرهای او میکرد و میرفت، ولی اصلا به او نگاه نمیکرد. روز به روز تعداد آنها کم و کمتر میشد.